کتابخانه عمومی کربلایی کاظم ساروقی

۴ مطلب در آبان ۱۳۹۷ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰



24 آبان؛ روز کتاب و کتاب خوانی



هفته کتاب,روز کتاب و کتاب خوانی,24 آبان روز کتاب و کتاب خوانی

هیچ ذخیره و میراثی سودمندتر و با ارزش تر از کتاب نیست

 

24 آبان؛ روز کتاب و کتاب خوانی

کتاب وسیله ای است که دانش بشری به مدد آن از تباه شدن مصون می ماند و به آیندگان منتقل می شود. کتاب محصول تجربه‏ های بشری و خلاقیت‏های ذهنی و آموخته‏ های دراز مدت انسان است. سهم کتاب در انتقال دانش‏ها، گاهی به مراتب بیشتر و فراتر از دیگر ابزار آموزشی است.

نامگذاری روز کتاب و کتاب خوانی

در سال 1372 خورشیدی 24  آبان به عنوان روز کتاب و کتاب‌خوانی تعیین شد. این روز، یکی از روزهای هفته کتاب نیز هست. نخستین هفته کتاب جمهوری اسلامی ایران در روزهای چهارم تا دهم دی ماه سال 1372 با پیام رهبر فرزانه انقلاب اسلامی برگزار شد.

در هفته کتاب، در مدارس، مساجد، دانشگاه‌ها، و استان‌های کشور نمایشگاه‌ها و جشن‌های کتاب و سخنرانی در موضوع چاپ و نشرِ کتاب برگزار می‌شود.

 

نقش کتاب در انتقال علوم
کتاب، محصول تجربه های بشری و خلاقیت های ذهنی و آموخته های دراز مدت انسان است. سهم کتاب در انتقال دانش ها گاهی به مراتب بیشتر و فراتر از دیگر ابزار آموزشی است. کتاب وسیله ای است که دانش بشری به مدد آن از تباه شدن مصون می ماند و به آیندگان منتقل می شود. پدید آوردن آثار علمی و فرهنگ مکتوب از توصیه های مهم اولیای دین است و به گسترش دانش کمک می کند و به عنوان یک میراث فرهنگی برای نسل های آینده ماندگار می شود.

 

مطالعه و کتابخوانی

بی گمان، هیچ ذخیره و میراثی سودمندتر و با ارزش تر از کتاب نیست؛ چرا که کتاب، مایه آرامش روحی انسان است. کتاب همدمی است که اندوه را می زداید و مطالعه کننده را از تنهایی در می آورد و به او حکمت های جان پرور می آموزد.

در داقع وقتی جهل و بی خبری، جامعه ای را از پای درآورد، یا شبهه ها ذهن جوانان را فلج کند، بدون شک یکی از مهم ترین کارهایی که می تواند آفت جهل را بزداید، مطالعه است و آنچه می تواند شبهه های ذهنی را دفع کند و ایمان و اطمینان را به قلب ها باز آورد، کتاب خوانی است. گرفتاران در چنبره پرسش ها و محاصره شدگان در میان انبوه شبهه ها، می توانند برای استمداد فکری به کتابخانه مراجعه کنند و از آن جا نیرو گیرند و به جنگ شبهه ها بروند و پاسخی در برابر القائات و شبهه افکنی های دیگران بیابند.

 

آثار ماندگار
یک کتاب خوب، ماندگار و تأثیر گذار، چگونه به یک اثر خاطر آفرین و ماندگار بدل میشود؟ یکی از مهم ترین ویژگیهای چنین آثاری، در نظر گرفتن این نکته مهم است که این گونه کتابها دست کم پاسخی به یکی از سوالها و یا نیازهای مخاطبان خود بدهند، پاسخی که با توجه به اولویتها، زیبا و متین و استوار و قانع کننده باشد. برای این که اثری ماندنی بشود، باید خوب باشد. آثار خوب میماند، در دلها جای میگیرند و کهنه نمیشوند. خوب هم که میگوییم یعنی پاسخ به یک سوال و یک نیاز باشد. خوب فقط معنایش این نیست که از لحاظ هنری خوب تنظیم شده باشد و خیلی عمیق باشد، بلکه ممکن است اینطور نباشد، لیکن پاسخی به یک نیاز باشد.

 

کتاب های ناسالم
بی تردید، به همان اندازه که می توانیم از کتاب بهره بگیریم، ممکن است در معرض آفت ها و خطرهای نوشته های سست و بیمار و مسموم و انحرافی هم قرار گیریم. راه دادن کتاب های ناسالم به مدرسه ها و خانه ها، در واقع مسمومیت فکری و اخلاقی نسل ما را به دست خودمان فراهم می آورد. بنابراین، نظارت بر چاپ کتاب و بررسی محتوای آن، در جامعه سلامت خواه و دوراندیش ضروری است. آنان که به سلامت اندیشه و باورها و گرایش های افراد جامعه دل بستگی دارند، نمی پذیرند که در عرضه آثار منتشر شده، حدّ و مرز و نظارت و محدودیتی نباشد.

 

روز کتاب و کتاب خوانی,هفته کتاب,24 آبان روز کتاب و کتاب خوانی

نقطه آغازین ایجاد عشق و علاقه به کتاب و کتابخوانی از خانواده آغاز می گردد

 

شناخت کافی از سلامت و صحت کتاب
یکی از مفیدترین اطلاعات برای کتابخوان، شناختن آثار خوب و جدید، شناخت نویسندگان متعهد و سالم و آگاهی از مؤسسات انتشاراتی متعهد است. نشان «استاندارد» به عنوان نشانه مرغوبیت کالا، نباید تنها در فرآورده های خوراکی و مصرفی و کالاهای خانگی و صنعتی مورد نظر باشد، بلکه آثار فرهنگی و فرآورده های علمی و فکری هم باید مطابق استانداردهای عقلانی و دینی و ارزشی تهیه شود تا جامعه را به فساد و تباهی و بیماری نکشد. روشن است که خوانندگان آثار و خریداران کتاب و مشتریان مطبوعات و جراید نیز باید به این علایم استاندارد توجه کنند و هر کتاب را نخرند و نخوانند و به هر نویسنده و ناشر، اطمینان صد در صد نکنند و تا شناخت کافی از سلامت و صحت کتاب خاصی پیدا نکرده اند، در روح و اندیشه خود و فرزندانشان را به روی کالاهای ناسالم و زیان بار فکری نگشایند.

 

خانواده، نقطه آغازین ایجاد عشق به کتابخوانی
برای ایجاد علاقه به کتاب و کتابخوانی، عوامل متعددی نقش دارند که نخستین آنها «خانواده» است. در واقع نقطه آغازین ایجاد عشق و علاقه به کتاب و کتابخوانی از خانواده آغاز می گردد؛ زیرا طبق دیدگاه روان شناسان، شخصیت و هویت کودک در قدم اول در خانواده شکل می گیرد. به طور طبیعی والدین علاقه مند به کتاب فرزندانی دوستدار مطالعه خواهند داشت و عکس آن نیز صادق است.

 

تجربه نشان داده است که فرزندانی که در خانواده های اهل دانش بزرگ می شوند، میزان مطالعه و گرایش به کتابخوانی در آنان نسبت به خانواده هایی که تمایلی به کتاب و مطالعه ندارند بسیار بیشتر است. اکثر علما و دانشمندان در خانواده هایی رشد نموده اند که والدین آنان اهل مطالعه و پژوهش بوده اند. زمانی که فرزندی می بیند که کتابخانه ای در خانه هست و پدر و مادر و همگی اعضای خانواده، ساعاتی را به مطالعه اختصاص می دهند، دیگر، حتی نیاز به گفتن این که «باید مطالعه کنی» وجود ندارد.

 

علت عمده کتاب گریزی در جامعه
یکی از مشکلات و کاستی های جامعه ما گریز از کتاب و پایین بودن سطح فرهنگ مطالعه است. این نقیصه، ریشه ها و علت های مختلفی می تواند داشته باشد که شاید در رأس آنها «عدم احساس ضرورت» است. تا وقتی انسان در وضعیت «نیاز» قرار نگیرد، در پی رفع آن نخواهد افتاد.

اگر در پاسخ شبهه های اعتقادی و پرسش های سیاسی دربمانیم، یا در مجلس و محفلی که از موضوع خاصی صحبت به میان می آید، احساس کنیم در آن زمینه بی اطلاعیم و شرمسار شویم و احساس کنیم از چرخه زمان و گردونه پرشتاب مسایل علمی و فکری جامعه عقب مانده ایم، نسبت به خلأ و نیاز آگاه می شویم و این می تواند شوق به مطالعه و کتابخوانی را در ما تقویت کند.

  • محمدرضا گلشن زاده
  • ۰
  • ۰
کتاب لهوف سید بن طاووس چگونه کتابی است؟

کتاب لهوف سید بن طاووس چگونه کتابی است؟ آیا مطالب آن قابل استناد است؟

کتاب لهوف یکی از مقتل هایی است که سابقه نسبتا طولانی در این زمینه دارد در این زمینه پرسش و پاسخی را سایت اسلام کوئست درباره این کتاب منتشر کرده بود که بازنشر آن را در ادمه می بینید.

*کتاب لهوف سید بن طاووس را معرفی کنید و آیا کتاب معتبری است؟

کتاب «اللهوف علی قتلی الطفوف» (آه‌هاى سوزان بر کشتگان بیابان) اثر سید بن طاووس می‌باشد که پیرامون شرح قیام امام حسین(ع) از حرکت ایشان از مدینه، حوادث روز عاشورا تا بازگشت اسرا به وطن می‌باشد.
از مشخصه‌های این کتاب آن است که به صورت یک داستان پیاپی تنظیم شده است. در اعتبار این کتاب باید گفت هرچند روایات این کتاب مانند بسیاری از کتب تاریخی دیگر، بدون ذکر سلسله اسناد نقل شده است، اما بیشتر اندیشمندان گذشته و حال این مورد اعتماد می‌دانند.

«سید رضی الدین، على بن موسى بن جعفر» مشهور به «سید بن طاووس» (متوفای 664ق) از علمای بزرگ شیعه، آثار مهم و اثرگذاری را نگاشته است. یکی از این آثار، کتاب «اللهوف علی قتلی الطفوف» (آه‌هاى سوزان بر کشتگان بیابان) می‌باشد.[1] این کتاب با نام «الملهوف» نیز شناخته می‌شود. در انتساب این کتاب به سید بن طاووس شکی وجود ندارد و از جمله شواهد آن این است که سید در کتاب‌های دیگر خود از این کتاب یاد کرده است.[2]

این کتاب، شرح قیام امام حسین(ع) از حرکت ایشان از مدینه، تا بازگشت اسرا به وطن می‌باشد. از مشخصه‌های این کتاب آن است که به صورت داستانی تنظیم شده است و این ویژگی، لهوف را به جهت ترتیب و شکل ساختاری، از کتاب‌های دیگر روایی جدا می‌کند.

این کتاب دارای بخش‌های ذیل است:
1- مقدمه؛ شامل مطالبی در عظمت واقعه عاشورا، مقام امام حسین(ع) و ارزش گریه و عزاداری بر آن‌حضرت، بیان انگیزه نگارش کتاب توسط مؤلف و ... .
2- مسلک اول: این بخش پیرامون تولد و زندگی امام حسین(ع) تا قبل از واقعه عاشوراست.
3- مسلک دوم: این بخش، اصلی‌ترین قسمت کتاب است که شامل وقایع روز عاشورا تا زمان شهادت امام حسین(ع) می‌شود.
4- مسلک سوم: وقایع بعد از شهادت امام از عصر عاشورا و فرستادن اسیران و سرِ شهدا و به کوفه آغاز شده و ماجرای اسارت اهل بیت تا برگشت آنان به مدینه را بیان می‌کند.

پس از آن نیز به حالات امام سجاد(ع) در فراق پدرشان اشاره شده است. سید بن طاووس در مقدمه کتاب، هدف از تألیف آن‌را چنین ذکر می‌کند: «آنچه بیش از هر چیز مرا به نوشتن این کتاب واداشت این بود؛ من چون کتاب «مصباح الزائر و جناح المسافر» را گرد آوردم دیدم که کتابى شد شامل بهترین جاهاى زیارت و برگزیده‌ترین اعمالى که هنگام زیارت باید به‌جا آورد و هر کس آن کتاب را همراه داشته باشد از برداشتن چراغ دیگرى براى زیارت و یا کتاب زیارت بزرگ و یا کوچک بی‌نیاز است؛ از همین رو خواستم که هر کس آن کتاب را با خود داشته باشد از همراه بردن مقتل برای زیارت سیدالشهدا ء نیز بی‌نیاز گردد؛ لذا این کتاب را تهیّه نمودم که پیوست کتاب دیگرم باشد».[3]

سید بن طاووس در عبارتی دیگر در بیان سبک جدید مقتل‌نویسی خویش چنین می‌گوید: «کتاب "الملهوف" را در حالى تصنیف کردم که، کسى را نمی‌شناسم در نگارش کتابى با این شیوه از من پیشى گرفته باشد، و کسى که بر این کتاب آگاهى داشته باشد بر مفهوم این سخن آگاه است».[4]

او در تقریری زیبا از قیام امام حسین(ع) و هدف از اشک ریختن بر ایشان می‌گوید: «اگر بی‌تابى و مصیبت‌زد‏گى برای از بین رفتن نشانه‌هاى هدایت، تأسیس پایه‌هاى گمراهى و ...از توصیه‌های پیامبر(ص) و کتاب خدا نبود، ما در مقابل این نعمت بزرگ، جامه‌هاى سرور و بشارت به تن می‌کردیم، ولى چون در نالیدن به این مصیبت، رضایت صاحب روز معاد و منفعتی برای نیکوکاران به دنبال دارد، ما هم جامه گریستن پوشیدیم و با اشک ریختن انس گرفتیم‏».[5]

سید ابن طاووس درباره مختصرنویسی در این کتاب می‌گوید: «با توجّه به این‌که زائران، فرصت کمترى دارند رشته سخن را کوتاه نموده و به طور اختصار بیان کرده‏ام و همین اندازه کافى است که درهاى اندوه را به روى خواننده باز و افراد با ایمان را رستگار سازد، که در قالب این الفاظ، حقایق ارزنده‌اى نهاده‏ایم».[6] این کتاب با این‌که به عربی نوشته شده است؛ به جهت اهمیتی که داشته، به فارسی ترجمه شده است. این کتاب برای اولین بار در دوره صفویه و توسط عالمی به نام سید بهاء الدین مختاری ترجمه شد[7] و پس از آن و تا امروز، ترجمه‌های دیگری برای آن نگاشته شده است.

*اعتبار کتاب لهوف سید بن طاووس چگونه است؟

روایات این کتاب - مانند بسیاری از دیگر کتب تاریخی - به صورت مرسل بوده و تنها آخرین راوی و یا آخرین کتابی که از آن نقل شده، ذکر شده است. با این وجود، سید از نقل مطالب اغراق‌آمیز که در کتب مشابه بوده خوددارى کرده است. با توجه به شخصیت مؤلف و نیز هماهنگی بسیاری از مطالب ذکر شده در آن با نقل‌های دیگر، این کتاب در مجموع از مقاتل معتبر و قابل استناد به شمار می‌آید.[8]

  • محمدرضا گلشن زاده
  • ۰
  • ۰

رحلت پیامبر اکرم(ص)، شهادت امام حسن مجتبی(ع) و حضرت علی ابن موسی الرضا(ع) تسلیت باد


مدینه در ماتم رحلت پیامبر اکرم(ص)

اینک «پدری مهربان» از دنیا می رود، پدری بی مانند جهان را ترک می گوید و آنگاه که بی تابی و بی قراری دخترش را نظاره می کند خطاب به او چنین می فرماید: «فاطمه عزیزم، غصه به خود راه مده که تو اوّلین کسی هستی که به دیدار من می شتابی.

برگی از دفتر زندگانی پیامبر اعظم، حضرت محمد صلی الله علیه و آله
پیغمبر اکرم حضرت محمد بن عبداللّه (ص) که نبوت به او پایان یافت، در سال 570 بعد از میلاد متولد شد. در چهل سالگی به نبوت مبعوث گشت. سیزده سال در مکه مردم را به اسلام دعوت کرد و سختی ها و مشکلات فراوان متحمل شد و در این مدت گروهی زبده تربیت کرد و پس از آن به مدینه مهاجرت نمود و آنجا را مرکز قرار داد. ده سال در مدینه آزادانه دعوت و تبلیغ نمود و با سرکشان عرب نبرد کرد و همه را مقهور ساخت. پس از ده سال همه جزیرة العرب مسلمان شدند. آیات کریمه قرآن تدریجا در مدت بیست و سه سال بر آن حضرت نازل شد. مسلمین شیفتگی عجیبی نسبت به قرآن و هم نسبت به شخصیت رسول اکرم نشان می دادند. رسول اکرم در سال یازدهم هجری، یعنی یازدهمین سال هجرت از مکه به مدینه که بیست و سومین سال پیامبری او و شصت و سومین سال از عمرش بود درگذشت در حالی که جامعه ای نوبنیاد و مملو از نشاط روحی و مؤمن به یک ایدئولوژی سازنده که احساس مسئولیت جهانی می کرد تأسیس کرده و باقی گذاشته بود.

پیامبر اعظم (ص) به نص صریح قرآن پیامبر رحمت و پیام آور صلح و صفا بود. نرم خویی پیامبر اعظم (ص) هدیه ای الهی بود:

به لطف و رحمت الهی با آنان نرم خو و پر مهر شدی و اگر درشتخوی سخت دل بودی بی شک از پیرامون تو پراکنده می شدند.

همین نرم خویی و رفتار مسالمت آمیز پیامبر (ص) یکی از راهکارهای بسیار موفق آن حضرت در جذب مردم و تسخیر قلب ها بوده است. خدای متعال در آیه دیگر از رأفت، رحمت و مهربانی و دلسوزی پیامبر اعظم (ص) این گونه یاد کرده است:

به راستی که پیامبر از میان خودتان به سوی شما آمده است که هر رنجی که شما می برید، برای او گران می آید، و سخت هواخواه شماست و به مؤمنان رئوف و مهربان است.

پیامبر اعظم (ص) خود فرموده: «پروردگارم مرا به مدارا و نرمی با مردم دستور فرمود، همان گونه که به انجام واجبات امر فرمود.»

پیامبر اسلام (ص) در برخورد خشونت آمیز دیگران نیز از قهر و خشونت بهره نگرفت. وقتی پیامبر اعظم (ص) در مکه برای دعوت مردم به خداپرستی ظهور کرد، با عکس العمل شدید قریش مواجه شد و قریش از هیچ گونه آزار و شکنجه، اهانت و افترا دریغ نورزید و او را فردی کذاب، ساحر، مجنون و... معرفی کردند، ولی عکس العمل پیامبر (ص) این بود که: «بارالها، قوم من را بیامرز که آنان نادان اند.»

با پیامبر صلی الله علیه و آله در آخرین روزها و ساعات حیات
شیخ مفید در ارشاد می گوید: «هنگامی که رسول خدا از نزدیک شدن اجل خود مطّلع گردید، به هر مناسبتی برای مسلمانان سخنرانی می کرد و آنان را از فتنه انگیزی و اختلاف پس از خودش برحذر می داشت. و بسیار سفارش می کرد که به سنّت او متمسّک شوند، و بر آن اتفاق نظر و وحدت داشته باشند، و آنان را به پی روی از عترت خود، و اطاعت و حفاظت از آن ها، و کمک و یاری به آن ها در دین تشویق می کرد، و از اختلاف و ارتداد برحذر می داشت و راویان بسیاری از آن حضرت نقل کرده اند که فرمود: ای مردم، من از میان شما می روم و شما در حوض کوثر بر من وارد می شوید. آگاه باشید که درباره دو چیز از شما سؤال خواهم کرد. پس مواظب باشید که چگونه از آن ها محافظت می کنید. بدانید که خداوند به من خبر داده است که این دو از هم جدا نمی شوند تا مرا ملاقات کنند. من این ها را از خدا درخواست کردم و آن ها را به من عطا فرمود. آگاه باشد که من این دو را در میان شما می گذارم: کتاب خدا و عترتم، اهل بیتم. از آن دو پیشی نگیرید که متفرق می شوید و از آن دو عقب نمانید که هلاک می شوید و سعی نکنید که چیزی به آن دو یاد بدهید؛ زیرا آن دو آگاه تر از شما هستند. ای مردم، این گونه نباشید که پس از من به کفر خویش بازگردید و خون همدیگر را بریزید... آگاه باشید که علی بن ابی طالب، برادر و وصی من است که بر سر تأویل قرآن می جنگد؛ چنان که من بر سر تنزیل قرآن جنگیدم.

 




نگاهی به ویژگی های اخلاقی امام حسن مجتبی (ع)

اخلاق، دستمایه سترگ هدایت است. زندگی کوتاه دنیا در پرتو آموزه های اخلاقی، خود بهشتی برین می شود. انسان برای رسیدن به رشد، کمال و بالندگی اخلاقی به شناخت نیاز دارد. شناخت، گاه از راه تحصیل معارف اخلاقی و گاهی از راه شناخت نمونه های عملی و به تعبیر دیگر، الگوهای اخلاقی ایجاد می شود.پیشوایان پاک دین علیهم السلام به دلیل بهره مندی از ویژگی عصمت و دوری از عصیان و اشتباه، برترین مربیان اخلاق برای انسان، بویژه برای دوستداران و پیروان خود به شمار می روند. در نوشتار حاضر برخی از ویژگی های اخلاقی امام حسن(ع) مورد بررسی قرار گرفته است.

عبادت
امام صادق(ع) در بیان حال معنوی امام حسن(ع) می فرمود: امام مجتبی(ع) عابدترین مردم زمان خود بود. بسیار حج به صورت پیاده و گاه با پای برهنه بجای می آورد. همیشه او را در حال گفتن ذکر می دیدند و هر گاه آیه یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا را می شنید، پاسخ می گفت: لَبَّیک اللَّهُمَّ لَبَّیک (خداوند! گوش به فرمان توام.)[1]

آن امام همواره در قنوت نمازش، بسیار دعا می کرد و خدا را این گونه می خواند:....بارخدایا! تو خود می دانی که من از تلاش خود فروگذار نکرده ام تا هنگامی که برش تیغم از میان رفت و تنها شدم. در آن وقت از گذشتگان خودم پیروی کردم (صبر کردم) تا جلوی این دشمن سرکش و ریختن خون شیعیان را بگیرم تا اینکه حفظ کردم آنچه را اولیای من حفظ کردند. خشم خود را فرو بردم و به خواسته آنها تن در دادم. به راهی رفتم که می خواستند و هیچ نگفتم تا یاری تو فرا برسد که تو تنها یاور حق و بهترین پشتیبان آن هستی؛ گرچه این یاری تأخیر افتد و نابود شدن دشمن اندکی به درازا کشد.[2]

ترس از خدا
هرگاه امام مجتبی(ع) وضو می گرفت، تمام بدنش از ترس خدا می لرزید و رنگ چهره اش زرد می شد. وقتی از او در این باره می پرسیدند، می فرمود: بنده خدا باید وقتی برای بندگی به درگاه او، آماده می شود، از ترس او رنگش تغییر کند و اعضایش بلرزد.»[3]

هرگاه برای نماز به مسجد می رفت، کنار در می ایستاد و این گونه زمزمه می کرد: إِلَهِی ضَیفُک بِبَابِک یا مُحْسِنُ قَدْ أَتَاک الْمُسِی ءُ فَتَجَاوَزْ عَنْ قَبِیحِ مَا عِنْدِی بِجَمِیلِ مَا عِنْدَک یا کرِیم؛[4]خدایا! مهمانت به درگاهت آمده است. ای نیکوکردار! بدکار به نزد تو آمده است. پس از زشتی و گناهی که نزد من است به زیبایی آنچه نزد توست، درگذر؛ ای بخشاینده!»

امام صادق(ع) فرمود: وقتی (امام حسن(ع)) به یاد مرگ می افتاد می گریست. هرگاه به یاد قبر می افتاد، گریه می کرد. وقتی به یاد قیامت می افتاد، ناله می کرد، هرگاه به یاد گذشتن از [پل] صراط می افتاد، می گریست. هرگاه به یاد عرضه اعمال بر خداوند می افتاد، ناله ای می کرد و از هوش می رفت. وقتی به نماز می ایستاد، بدنش در مقابل پروردگارش می لرزید. هرگاه بهشت و دوزخ را به یاد می آورد، مانند مارگزیده، مضطرب می شد و از خدا بهشت را می خواست و از آتش جهنم به او پناه می برد.[5]

هنگامی که آثار مرگ در چهره اش آشکار شد، او را دیدند که می گرید. پرسیدند: چرا می گریید؛ در پاسخ می فرمود: إِنَّمَا أَبْکی لِخَصْلَتَینِ: لِهَوْلِ الْمُطَّلَعِ وَ فِرَاقِ الْأَحِبَّهْ[6] دو دلیل می گریم: از ترس روز قیامت و از دوری دوستانم.»

 همنشینی با قرآن
آن بزرگوار، صوتی زیبا در قرائت قرآن داشت و علوم قرآن را از کودکی به نیکی می دانست. همواره پیش از خوابیدن، سوره کهف را تلاوت می کرد و سپس می خوابید. گفته اند در دوران زندگانی پیامبر اکرم(ص) شخصی وارد مسجد شد و از کسی درباره تفسیر شاهد و مشهود[7] پرسید؛ آن مرد پاسخ داد: شاهد، روز جمعه است و مشهود، روز عرفه. از مرد دیگری پرسید؛ ولی او گفت: شاهد روز جمعه و مشهود روز عید قربان است.

سپس نزد کودکی رفت که گوشه مسجد نشسته بود. او پاسخ داد: شاهد محمد (ص) رسول خدا و مشهود روز قیامت است؛ مگر نخوانده ای که خداوند [درباره رسولش] می فرماید: ای پیامبر! ما تو را گواه و بشارتگر و هشدار دهنده فرستادیم.[8] و نیز درباره قیامت می فرماید: ذلِک یوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِک یوْمٌ مَشْهُود»؛[9]آن روز، روزی است که مردم را برای آن گرد می آورند و روزی است که (جملگی در آن) حاضر می شوند.»

راوی داستان می گوید که پرسیدم: فردی که اول پاسخ داد که بود؟» گفتند: ابن عباس. پرسیدم: دومی که بود؟ گفتند: ابن عمر. سپس گفتم: آن کودک که از همه بهتر و درست تر پاسخ داد که بود؟ گفتند: او حسن بن علی بن ابی طالب بود.[10]

 مهربانی
مهربانی با بندگان خدا از ویژگیهای بارز ایشان بود. اَنس می گوید که روزی در محضر امام بودم. یکی از کنیزان ایشان با شاخه گلی در دست وارد شد و آن را به امام تقدیم کرد. حضرت گل را از او گرفت و با مهربانی فرمود: برو تو آزادی! من که از این رفتار حضرت شگفت زده بودم، گفتم: ای فرزند رسول خدا! این کنیز، تنها یک شاخه گل به شما هدیه کرد، آنگاه شما او را آزاد می کنید؟ امام در پاسخم فرمود: خداوند بزرگ و مهربان به ما فرموده است: وَ إِذا حُییتُمْ بِتَحِیةٍ فَحَیوا بِأَحْسَنَ مِنْها؛[11]هر کس به شما مهربانی کرد، دو برابر او را پاسخ گوئید. سپس امام فرمود: پاداش در برابر مهربانی او نیز آزادی اش بود.[12]

 گذشت
امام بسیار با گذشت و بزرگوار بود و از ستم دیگران چشم پوشی می کرد. بارها پیش می آمد که واکنش حضرت به رفتار ناشایست دیگران، سبب تغییر رویه فرد خطاکار می شد.

در همسایگی ایشان، خانواده ای یهودی می زیستند. دیوار خانه یهودی، شکافی پیدا کرده و نجاست از منزل او به خانه امام نفوذ کرده بود. فرد یهودی نیز از این جریان آگاهی نداشت تا اینکه روزی زن یهودی برای درخواست نیازی به خانه آن حضرت آمد و دید که شکاف دیوار سبب شده است که دیوار خانه امام نجس شود. بی درنگ، نزد شوهرش رفت و او را آگاه ساخت. مرد یهودی نزد حضرت آمد و از سهل انگاری خود پوزش خواست و از اینکه امام، در این مدت سکوت کرده و چیزی نگفته بود، شرمنده شد.

امام برای اینکه او بیشتر شرمنده نشود، فرمود: از جدم رسول خدا(ص) شنیدم که به همسایه مهربانی کنید. یهودی با دیدن گذشت، چشم پوشی و برخورد پسندیده ایشان به خانه اش برگشت، دست زن و بچه اش را گرفت و نزد امام آمد و از ایشان خواست تا آنان را به دین اسلام درآورد.[13]

 فروتنی
امام مانند جدش رسول الله(ص) بدون هیچ تکبری روی زمین می نشست و با تهیدستان، هم سفره می شد. روزی سواره از محلی می گذشت که دید گروهی از بینوایان روی زمین نشسته اند و مقداری نان را پیش خود گذارده اند و می خورند. وقتی امام را دیدند، به ایشان تعارف کردند و حضرت را سر سفره خویش خواندند. امام از مرکب خویش پیاده شد و این آیه را تلاوت کرد: إِنَّهُ لا یحِبُّ الْمُسْتَکبِرین»؛ خداوند خود بزرگ بینان را دوست نمی دارد (نحل/23).» سپس سر سفره آنان نشست و مشغول خوردن شد. وقتی همگی سیر شدند، امام آنها را به منزل خود فرا خواند و از آنان پذیرایی فرمود و به آنان پوشاک هدیه کرد.[14]

آن حضرت همواره دیگران را نیز بر خود مقدم می داشت و پیوسته با احترام و فروتنی با مردم برخورد می کرد.

میهمان نوازی
آن گرامی، همواره از میهمانان پذیرایی می کرد. گاه از اشخاصی پذیرایی می کرد که حتی آنان را نمی شناخت؛ بویژه، امام به پذیرایی از بینوایان علاقه زیادی داشت، آنان را به خانه خود می برد و به گرمی پذیرایی می کرد و به آنها لباس و مال می بخشید.[15]

 بردباری
از سخت ترین دوران زندگانی با برکت امام مجتبی(ع)، دوران پس از صلح با معاویه بود. ایشان، سختی این سالهای ستم را با بردباری وصف ناشدنی اش سپری می کرد. در این سالها، از غریبه و آشنا سخنان زشت و گزنده می شنید و از خدنگ بی وفایی، زخم می خورد. بسیاری از دوستان به ایشان پشت کرده بودند. روزگار، برایشان به سختی می گذشت. ناسزا گفتن به حضرت علی(ع) شیوه سخنرانان شهر شده بود. هرگاه امام را می دیدند می گفتند: السَّلَامُ عَلَیک یا مُذِلَّ الْمُؤْمِنِین؛[16]سلام بر تو ای خوار کننده مؤمنان. در حضور ایشان، به هتک و دشنام امیرالمؤمنین(ع) زبان می گشودند و امام با بردباری و مظلومیت بسیار، هتاکیها و دشنامها را تحمل می کرد.

روزی ایشان، وارد مجلس معاویه شد. مجلسی شلوغ و پر ازدحام بود. امام، جای خالی نیافت و ناگزیر، نزدیک پای معاویه نشست که بالای منبر بود. معاویه با دشنام به حضرت علی(ع) سخنش را آغاز کرد و درباره خلافت خودش سخن راند و گفت: من از عایشه در شگفتم که مرا در خور خلافت ندیده است و فکر می کند که این جایگاه، حق من نیست. سپس با حالتی تمسخرآمیز گفت: زن را به این سخنان چه کار؟ خدا از گناهش بگذرد. آری! پدر این مرد [با اشاره به امام مجتبی(ع)] در کار خلافت با من سرستیز داشت، خدا هم جانش را گرفت.

امام فرمود: ای معاویه! آیا از سخنان عایشه تعجب می کنی؟ معاویه گفت: بله به خدا! امام فرمود: می خواهی عجیب تر از آن را برایت بگویم؟ گفت: بگو. آن حضرت پاسخ داد: عجیب تر از اینکه عایشه تو را قبول ندارد، این است که من پای منبر تو و نزد پای تو بنشینم. [17]

 بخشندگی و برآوردن نیازهای دیگران
می توان گفت که بارزترین ویژگی امام مجتبی (ع) که بهترین سرمشق برای دوستداران او است، بخشندگی بسیار و دستگیری از دیگران است. ایشان به بهانه های مختلف، همه را از خوان کرم خویش بهره مند می ساخت و آنقدر بخشش می کرد تا شخص نیازمند بی نیاز می شد؛ زیرا طبق تعالیم اسلام، بخشش باید بگونه ای باشد که فرهنگ گدایی را ریشه کن سازد و در صورت امکان، شخص را از جرگه نیازمندان بیرون کند.

روزی حضرت مشغول عبادت بود. دید فردی در کنار او نشسته است و به درگاه خدا می گوید: خدایا! هزار درهم به من ارزانی دار. حضرت به خانه آمد و برای او ده هزار درهم فرستاد.[18]




امیر خراسان (شهادت امام رضا علیه السلام)

پرواز در غربت
امام رضا علیه السلام در روز جمعه، آخرین روز ماه صفر سال 203 ه .ق در 55 سالگی به شهادت رسید. پس از شهادت حضرت، برای سرپوش گذاشتن بر جنایت مأمون، عامل شهادت حضرت را بیماری یا عوامل دیگر معرفی کردند، ولی با توجه به شواهد، مأمون عامل اصلی شهادت امام بوده است. علامه مجلسی می نویسد: «حق همان است که بزرگان بدان باور دارند که حضرت رضا علیه السلام به وسیله سم مأمون ـ که نفرین خدا بر او و دیگر غاصبان و ستمگران باد ـ شهید شده است». علامه سیدمحسن امین نیز می نویسد: «نظر من این است که هر چند امام هنگام ورود به طوس، کسالتی داشتند، ولی خلیفه از این فرصت بهره جست و امام را مسموم کرد؛ چه اینکه خلیفه با انعکاس خبر ولایت عهدی حضرت در بغداد، و بیعت بغدادیان با ابراهیم فرزند مهدی، دریافت که حکومت در شرایط خاصی قرار گرفته است و با وجود فضل بن سهل و حضرت رضا علیه السلام ، امیدی به بهبودی اوضاع نیست. از این رو فضل را کشت و امام را مسموم کرد».

نقشه های شیطانی
از اباصلت، یار نزدیک امام رضا علیه السلام پرسیدند: چگونه مأمون به قتل امام تن داد، با اینکه وی را احترام می کرد و او را ولیعهد خود قرار داد. اباصلت می گوید: «خلیفه، امام را احترام می کرد، چون به برتری او آگاه بود. پیشنهاد ولایت عهدی هم برای آن بود تا با این عمل وانمود کند حضرت دنیاطلب است و مردم به حضرت توجه نکنند. البته چنین نشد و با تشکیل محافل علمی، چهره امام و شخصیت علمی او بر همگان روشن گردید و از موقعیت خلیفه کاسته شد تا جایی که دوست و دشمن، حضرت را شایسته خلافت می دانست. این امر بر خلیفه گران آمد و بر حضرت کینه و حسادت ورزید و به ناچار امام را مسموم کرد و به شهادت رساند».

خبر از شهادت
درباره شهادت امام رضا علیه السلام با سمّ در شهر طوس، افزون بر روایاتی که از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و امام صادق علیه السلام به ما رسیده است، خود حضرت نیز در چندین مورد از شهادتش با سم خبر داده بود. در روایتی از آن حضرت آمده است: «به خدا سوگند هیچ یک از ما نیست جز اینکه به شهادت رسیده است». به ایشان گفته شد: عامل قتل شما چه کسی خواهد بود؟ امام فرمود: «بدترین مردم زمانم، مرا با سم می کشد». همچنین حضرت پیش از پذیرفتن اجباری ولایت عهدی به مأمون فرمود: «من قبل از تو (ای مأمون) به وسیله سم و مظلومانه به شهادت خواهم رسید و فرشتگان آسمان و زمین بر من می گریند و در سرزمین غربت دفن می شوم... البته اگر بخواهم، می توانم قاتل خود را معرفی کنم». امام رضا علیه السلام آخرین بار، اندکی قبل از شهادت به هَرثَمه فرمود: «اینک هنگام بازگشت من به سوی خدا فرا رسیده است و زمان آن است که به جدّم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و پدرانم بپیوندم. طومار زندگی ام به انجام رسیده است. این طغیانگر (مأمون) تصمیم گرفته مرا با انگور و انارِ مسموم، به قتل رساند».

شاعران در سوگ
شهادت امام رضا علیه السلام به دست مأمون، مظلومیتی بود که به تاریخ شیعه و اهل بیت علیهم السلام افزوده شد و بیت دیگری بود که بر قصیده شاعران آزاده و حقیقت طلب افزون گشت و در ادبیات حماسی انعکاس یافت. ابونُواس در قصیده ای چنین سرود: برخی از آنها پس از بیعت با حضرت رضا علیه السلام به کشتن وی شتاب کردند و بعد از بصیرت و آگاهی کور دل شدند؛ آن گروهی که پس از خوش بختی به تیره بختی گرایید؛ و آن جماعتی که پس از سلامتی و نجات، نابود گردید». دعبل خزاعی نیز شهادت امام را در اشعار سوزناک خود چنین بازتاب داده است: «چه شده است که دیدگان، نم نم می بارند و می گریند؛ در حالی که اگر آب دیده تمام شود و چشمان بخشکند، باز هم کم است. در مصیبت کسی که زمین بر او گریست و کوه های بلند و سر به فلک کشیده، در سوگ او به ناله و فغان آمد و عزادار شدند. ما به از دست دادن سِبط پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم مصیبت دیده ایم؛ مصیبتی که بر اهل دنیا سنگین بود. دیگر پس از فقدان خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در دنیا و زندگی آن خیری نیست، دنیا دیگر جایگاه خوشی ندارد و آرزوی ماندن در ما نیست».

شاعر حماسه سر
نام دِعبل خزاعی و اشعار پر حماسه وی برای شیعه آشناست؛ او که اندیشه ناب تشیع را در گلواژه اشعارش به نسیم خاطره ها می سپرد تا اقصی نقاط سرزمین اسلامی، از یاد و نام خاندان عترت و طهارت، شمیم محبت و ولایت به خود گیرد. یکی از شکوهمندترین مناظری که این شاعر فرهیخته در نمای اشعار، خوش آفریده، قصیده ای است معروف به تائیّه که در مدح اهل بیت از نیکوترین شعرها و مدایح بلند است. وی سروده اش را در محضر امام رضا علیه السلام خواند و آن حضرت را به شدت تحت تأثیر قرار داد. دعبل در آن مجموعه حماسی، از بی مهری زمانه و مدارس دور مانده از مدرّسان وحی آغاز می کند و به شرح زندگی یکایک امامان می پردازد. گویند وی قصیده اش را در پارچه ای نوشت و آن را لباس اِحرام حج خود قرار داد و وصیت کرد جزئی از کفنش باشد.

واگویی زمانه
روزی دعبل خزاعی در مرو خدمت امام رضا علیه السلام رسید و عرض کرد: قصیده ای در مدح شما سروده ام و قسم یاد کرده ام پیش از شما آن را برای کسی نخوانم. امام اجازه فرمود آن را بخواند. دعبل قصیده اش را خواند که بیش از 120 بیت داشت. ترجمه بیت اول آن که در وصف اهل بیت علیهم السلام سروده، چنین است: «محل تدریس آیات الهی که اکنون از تلاوت آیات برکنار مانده و محل نزول وحی پروردگار که از فعالیت بازمانده است». هنگامی که دعبل به این بیت رسید: «غنیمتی که مال ایشان (امامان) است در دست دیگران می بینم که بین خود قسمت می کنند، در حالی که دست آن بزرگواران از آن غنیمت خالی است»، حضرت رضا علیه السلام به گریه افتاد و فرمود: «راست گفتی ای خزاعی».

دعا برای شاعر
شاعر پرشور شیعه، دِعبِل خزاعی، هنگامی که در محضر امام رضا علیه السلام قصیده «مدارس آیات» را در وصف امامان می خواند، همین که به این بیت رسید: «هنگامی که به آنان ستم شود، به ستمگر خود دست انتقام دراز نمی کنند، بلکه بدی را با نیکی پاسخ می دهند و دستشان از انتقام خالی است»، حضرت رضا علیه السلام پشت و روی دستان مبارک خود را نشان داد و فرمود: «آری به خدا قسم خالی است». نیز هنگامی که به این بیت رسید: «هر آینه در دنیا زندگی من آمیخته با ترس و وحشت بود، ولی امیدوارم پس از مرگم از امن و امان برخوردار باشم»، حضرت رضا علیه السلام فرمود: «خدای بزرگ تو را امان دهد و ایمن گرداند روزی که هراس آن بسیار است».

قبری در طوس
دعبل خزاعی در محضر امام رضا علیه السلام قصیده تائیه یا مدارس آیات را می خواند تا اینکه به بیت زیر رسید: «قبری از شما (امامان) در بغداد (قبر امام کاظم علیه السلام در کاظمین نزدیک بغداد) برای آن وجود پاک است و غرفه ای از غرفه های بهشت او را در برگرفته است». امام رضا علیه السلام به او فرمود: «آیا اجازه می دهی به این قسمت از قصیده ات دو بیت اضافه کنم؟» و بعد ادامه داد: «و قبری در طوس است که برای آن مصیبت هایی است که تا روز قیامت آتش از دل های سوخته، شعله ور خواهد نمود تا آنکه قیام کننده و منتقم ما را برانگیزاند و غصه ها و اندوه ما را برطرف سازد.» دعبل عرض کرد: من قبری از خاندان شما در طوس نمی شناسم، اینکه فرمودید قبر کیست؟ حضرت فرمود: «آن قبر من است؛ روزها و شب ها به پایان نمی رسد که طوس محل رفت و آمد شیعیان و زائران من می شود. بدانید هر کس مرا در شهر طوس و در آن دیار غربت زیارت کند، فردای قیامت با من و در درجه من خواهد بود، در حالی که گناهانش آمرزیده شده است».

لباس متبرک
دعبل خزاعی، شاعر شناخته شده اهل بیت علیهم السلام خدمت امام هشتم شعری خواند و آن حضرت را منقلب کرد. پس از شعرخوانی، امام از جا برخاست و به دعبل فرمود: «جایی نرو» و خود به اندرون خانه رفت. پس از مدتی، صد دینار به وسیله خادم برای او هدیه فرستاد و پیغام داد: «این مبلغ را خرجی خودت قرار ده». دعبل به خادم گفت: «به خدا سوگند من برای دینار اینجا نیامده ام و این قصیده را نگفته ام که دیناری به من برسد». سپس دینارها را برگرداند و پیراهنی از حضرت درخواست کرد تا بدین سبب، برکت و شرافت کسب کند. حضرت لباس بلندی از پشم نرم و نازک به همراه آن دینارها برایش فرستاد و به خادم فرمود: «به او بگو این دینارها را بگیر؛ زیرا روزی به آنها نیاز پیدا خواهی کرد و دوباره آن را برنگردان».

هدایای پربرکت
دعبل خزاعی، شاعر عصر امام رضا علیه السلام ، پس از ملاقات با آن حضرت، همراه با هدایای متبرکی به سرزمین خود بازگشت. در آنجا مشاهده کرد که خانه اش غارت شده است و همه اموالش را دزدیده اند. وقتی چنین دید، صد دینار متبرکی را که امام رضا علیه السلام به او هدیه داده بود فروخت. شیعیان، هر دینار را به صد درهم خریدند و او صاحب ده هزار درهم شد. دعبل فرمایش امام رضا علیه السلام را به خاطر آورد که فرموده بود: «به این دینارها احتیاج پیدا می کنی».

وی خادمی داشت که بسیار به او علاقه مند بود. روزی به چشم درد مبتلا شد. وقتی پزشک چشمش را معاینه کرد، گفت که چشم راست او چاره ای ندارد و از دست رفته است، ولی چشم چپش را معالجه می کنم. دعبل بسیار اندوهناک شد. در این حال به یادش آمد که پاره ای از لباس متبرک امام رضا علیه السلام را، همراه دارد. آن را به نیت شفا به چشم خادم مالید. صبح فردا به برکت امام رضا علیه السلام ، چشم او سالم تر از قبل شده بود.

مباحث اعتقادی از منظر امام رضا علیه السلام
برهان قاطع

امام رضا علیه السلام در هر زمان آماده پاسخ گویی به پرسش های همگان و مناظره با منکران خدا بود. گروهی در خدمت آن حضرت بودند که فردی منکر دین نزد آنان آمد. حضرت به او فرمود: «اگر سخن شما درست باشد ـ که نیست ـ در این صورت، ما و شما یکسان نیستیم و نماز و روزه و زکات و ایمان ما زیانی به ما نمی رساند». در این هنگام زندیق خاموش ماند. سپس امام رضا علیه السلام فرمود: اگر سخن ما درست باشد ـ که هست ـ آیا شما به هلاکت در نیفتاده اید و ما نجات نیافته ایم؟»

دلیل وجود خد

زندیقی از پیشوای هشتم امام رضا علیه السلام پرسید: دلیل وجود خدا چیست؟ حضرت فرمود: «من وقتی به کالبد خود نگریستم و دیدم نمی توانم در قد و پهنای آن کم و زیاد کنم و بدی ها را از آن دور سازم و سود و منفعتی به آن برسانم، دریافتم که این ساختمان را سازنده ای است. پس به وجود او اقرار کردم. افزون بر این، از مشاهده چرخش فلک به قدرت او و پدید آوردن ابرها و به حرکت درآوردن بادها و حرکت خورشید و ماه و ستارگان و دیگر نشانه های متقنِ شگفت آور پی بردم که این همه را پدید آورنده ای است».

آزمون خد

آزمون در جایی است که امتحان گیرنده، از وضعیت امتحان شونده آگاهی نداشته باشد. از این رو، خدای متعالی که به همه نکات زندگی انسان ها داناست، به چنین امتحانی نیاز ندارد؛ بلکه آزمون دنیوی، برای رشد انسان ها و آگاهی بشر از وضعیت خود و کسب درجات برتر است. امام علی بن موسی الرضا علیه السلام در تفسیر آیه «تا شما را بیازماید که کدام یک نکوکارترید». فرمود: «خدای عزوجل بندگان خود را آفرید تا به وسیله نهادن طاعت و عبادت خود بر دوش آنان، ایشان را بیازماید و این کار را از باب امتحان و تجربه (برای خود) نکرد؛ زیرا او همواره به همه چیز آگاه است».

نکته های اخلاقی از دیدگاه امام رضا علیه السلام
توبه؛ زیباترین پوزش

توبه، موجب بخشایش بسیاری از گناهان می شود. روزی امام رضا علیه السلام شنید که یکی از یارانش می گوید: خدا لعنت کند کسی را که با حضرت علی علیه السلام جنگید. امام فرمود: «بگو به جز آنان که توبه کردند و اصلاح شدند» و آن گاه ادامه داد: «گناه کسی که از آن حضرت کناره گرفت و توبه نکرد، بزرگ تر از گناه کسی است که با او جنگید ولی بعد توبه کرد».

ویژگی بخشنده

روزی امام رضا علیه السلام در حال طواف بود. شخصی از ایشان پرسید: بخشنده کیست؟ حضرت فرمود: «سخن تو دو صورت دارد: اگر از مخلوق می پرسی، بخشنده کسی است که آنچه را خدا بر او واجب کرده بپردازد، و بخیل کسی است که از پرداختن آنچه خدا بر او فرض کرده دریغ ورزد؛ ولی اگر منظورت خالق است؛ او بخشنده است، چه عطا کند و چه نکند؛ زیرا اگر به بنده ای ببخشد، به او چیزی داده که از آنِ او نیست و اگر نبخشد، چیزی را از او دریغ داشته که از آنِ او نیست».

شعری از حضرت

امام رضا علیه السلام گاهی موعظه های خود را با زبان شعر بیان می کرد. ترجمه یکی از اشعار آن حضرت چنین است: «با عفت و پاک دامنی لباس بی نیازی پوشیدم و سرافراز در میان مردم راه می روم. هرگز با آدم نماها انس و الفت نمی گیرم، ولی با آنان که در حقیقت آدم هستند مأنوس می شوم. هنگامی که غرور و تکبر از صاحب ثروت دیدی، با اظهار نکردن نیاز نزد او تکبر کن و غرور او را بشکن. بر آن کس که نادار است هرگز فخر نکردم و هرگز نزد ثروتمندان فروتنی ننمودم».

پاسخ نامه

پس از شهادت امام کاظم علیه السلام برخی از نمایندگان آن حضرت برای حفظ اموال امام نزد خود، چنین وانمود کردند که ایشان همان منجی موعود است و عمری طولانی دارد. در نتیجه، امامت حضرت رضا علیه السلام را نپذیرفتند و به «واقفیه» شهرت یافتند. مردی از آنان، مسائل مشکلی را در طوماری گردآوری کرد و با خود گفت اگر حضرت رضا علیه السلام معانی اینها را بداند، امام و فرمانرواست. پس همین که در خانه حضرت رضا علیه السلام رسید، خادم امام در حالی که ورقه ای در دست داشت و در آن پاسخ مسائل او به خط امام علیه السلام بود، نزدش آمد و گفت: آن طومار کجاست؟ او طومار را بیرون آورد. خادم به او گفت: ولیّ خدا می فرماید: «این جواب مسائل این طومار است».

همیشه در محضریار

یکی از یاران امام رضا علیه السلام می گوید: هنگامی که با آن حضرت نزدیک دیوارهای شهر طوس رسیدیم، نگاه مان به جنازه ای افتاد. سرورم حضرت رضا علیه السلام طرف جنازه رفت و آن را دربرگرفت و به من فرمود: «هر کس جنازه دوستی از دوستان ما را تشییع کند، از گناهان خود خارج می شود.» چون جنازه را کنار قبر نهادند، ایشان دست مبارک خود را بر روی سینه او نهاد و فرمود: «تو را به بهشت بشارت باد و بعد از این ساعت، دیگر هراسی نخواهی داشت». من به حضرت عرض کردم: فدایت شوم! آیا این مرد را می شناسید؟ این سرزمینی است که پیش تر در آن قدم نگذاشته اید. امام فرمود: «ای موسی! آیا نمی دانی اعمال شیعیان هر صبح و شام به ما عرضه می شود؟ اگر در اعمال آنها تقصیری مشاهده کنیم، از خدا برای آنان بخشایش می طلبیم و اگر اعمال نیکو در آن ثبت شده باشد، توفیقات بیشتر و شکر الهی را برای آن نیکوکار تقاضا می کنیم».

همراه با اهل بیت علیهم السلام

امام رضا علیه السلام فرمود: «کسی که مصیبت های ما را به یاد آورد و به دلیل ظلمی که به ما شده، گریه کند، فردای قیامت با ما و درجه ما خواهد بود، و کسی که مصیبت های ما را یادآوری کند و بگرید و بگریاند، چشمان او روزی که همه چشم ها می گریند، گریان نخواهد بود، و کسی که در مجلسی که امر ما زنده می شود بنشیند، در روزی که دل ها می میرند دل او زنده خواهد بود».

ستودگان قرآنی

یکی از یاران امام رضا علیه السلام می گوید: در نامه ای به مولایم حضرت رضا علیه السلام چنین نوشتم: جانم به قربانت! منظور از صالحان و شایستگانی که در قرآن آمده و حضرت ابراهیم آرزوی پیوستن بدان ها را داشت، چه کسانی هستند؟ حضرت پاسخ داد: «آن صالحان و شایستگان، ما اهل بیت هستیم».

پاسخ های آسمانی

ابی نصر بزنطی می گوید: من در امامت امام رضا علیه السلام تردید داشتم. نامه ای به محضرش نوشتم و از ایشان اجازه خواستم خدمتش برسم. می خواستم وقت ملاقات، از سه آیه ای بپرسیم که فهم آنها برای من مشکل بود. در این حال، پاسخ حضرت به دستم رسید که در آن نوشته بود: «خدا ما و تو را کفایت کند. هم اکنون ملاقات ما مشکل است؛ چرا که اینان (حکومت عباسیان) برای من بسیار سخت گرفته اند و تو نمی توانی نزد من بیایی، ولی به زودی ـ ان شاء اللّه ـ خواهی آمد». حضرت در ادامه نامه، پاسخ سه پرسش مرا درباره آیات قرآن نوشته بود. در صورتی که هیچ کدام را در نامه خود ننوشته بودم. من از این امر شگفت زده شدم و به امامت او آگاه گشتم.

پایان تردیده

ابن یحیی می گوید: وقتی امام کاظم علیه السلام به شهادت رسید؛ برخی از مردم در امامت آن حضرت توقف کردند و امامت امام رضا علیه السلام را نپذیرفتند. من همان سال به حج مشرف شدم. امام رضا علیه السلام را دیدم. در دلم آیه زیر خطور کرد: «آیا ما از بشری مانند خود پیروی کنیم؟» آن حضرت از کنار من عبور کرد و فرمود: «من همان بشری هستم که بر تو واجب است از او پیروی کنی». عرض کردم: مولای من! از خدای متعالی و از محضر شما پوزش می طلبم. حضرت فرمود: «عذر تو پذیرفته است ان شاء اللّه تعالی».

حقوق مؤمنان بر یکدیگر

امام رضا علیه السلام در پاسخ به سؤال از حق مؤمن بر مؤمن فرمود: «از جمله حقوق مؤمن بر مؤمن این است که در دل او را دوست داشته باشد، با مال و ثروت یاری اش کند و به او اُفّ نگوید که اگر چنین بگوید، دیگر میان آنها پیوند دوستی نیست. نیز اگر بگوید تو دشمن من هستی، یکی از آن دو، یار خود را کافر شمرده است. همچنین هرگاه به او تهمتی زند، ایمان در دلش آب شود؛ همان گونه که نمک در آب حل می شود».

سفارش به آراستگی

روایات اسلامی، آراستگی و تمیز بودن را از وظایف مؤمنان دانسته اند. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به کسانی که به سر وضع خود رسیدگی نمی کردند، تذکر می داد که از نعمت های خدا بهره برند. امام رضا علیه السلام نیز فرموده است: «خدای تبارک و تعالی زیبایی و آراستگی را دوست دارد و فقر و فقرنمایی را دشمن می دارد. خدای عزوجل از مردان پلشتِ بداخلاق نفرت دارد».

کوثر رضوی

هر کس برای خدا برادری به دست آورد، خانه ای در بهشت به دست آورده است.

خِرد هدیه ای الهی است و تربیت با کوشش به دست می آید. پس کسی که برای کسب ادب بکوشد، آن را به چنگ آورد.

هر گاه خدای بزرگ بنده ای را برای (ادراه) امور بندگانش برگزیند، برای این امر به او شرح صدر عطا کند، چشمه های حکمت را در دلش جاری سازد و به او علم و دانش الهام فرماید که از آن پس از هیچ پاسخی در نماند و در یافتن راه درست سرگشته نشود.

به درستی که گشایش پس از نومیدی می آید.

ایمان، پیمان قلب، اقرار زبان و عمل با اعضاء و جوارح است.

بخل، آبرو را بر باد می دهد.

یک دعای پنهانی بنده، برابر با هفتاد دعای آشکار است.

کار نیک پنهانی، برابر با هفتاد کار نیک است و کسی که آشکارا گناه می کند، خوار می شود و یاوری نخواهد داشت.

کسی که بخواهد دوراندیشی کند ولی محتاط و برحذر نباشد، خود را مسخره کرده است.

مؤمن کسی است که چون کار خوب انجام دهد، شادمان شود و هرگاه بدی کند، آمرزش بخواهد.

هر مؤمنی که برای مردان و زنان مؤمن و مسلمان، زنده یا مرده دعا کند، خدای متعالی به شماره همه مردان و زنان مؤمن، از زمان حضرت آدم علیه السلام تا روز قیامت برای او نیکی می نویسد.

بیماری برای مؤمن پاک کننده و رحمت و برای کافر عذاب و لعن و نفرین است. به درستی که بیماری آن قدر با مؤمن خواهد بود تا از همه گناهان پاک شود.

هر کس کاری را از راهش بجوید، نلغزد و اگر هم لغزید، چاره اندیشی به کمکش می آید.
  • محمدرضا گلشن زاده
  • ۰
  • ۰

 اهمیت اربعین و بزرگداشت این روز برای مسلمانان ؟

 پاسخ به این سوالات، دلایلی ذکر می گردد:
• امام حسین (ع)، زنده کننده دین خدا:
فداکاری های امام حسین (ع)، دین را زنده کرد و نقش او در زنده نگه داشتن دین اسلام، ویژه و حائز اهمیت است. این فداکاری ها را باید زنده نگه داشت؛ چون زنده نگه داشتن دین اسلام است. گرامیداشت روز عاشورا و اربعین، در حقیقت زنده نگه داشتن دین اسلام و مبارزه با دشمنان دین است.
• منحصر به فرد بودن مصیبت امام حسین (ع):
مصیبت سیدالشهداء (ع)، از همه مصیبت ها بزرگ تر و سخت تر بود. مصیبت امام حسین (ع)، برای هیچ امام و پیامبری پیش نیامده است. اگر عامل دیگری هم در کار نبود، همین عامل کافی است که نشان بدهد چرا برای امام حسین (ع) بیش از امامان دیگر و حتی بیش از پیامبر اسلام (ص) عزاداری می کنیم و مراسم متعددی برپا می کنیم.

• روز یادآوری مصائب آل محمد (ص):
در ماه محرم سال ۶۱ه.ق امام حسین (ع)، فرزندان، خویشان و یاران آن حضرت را کشتند و اسیران کربلا را به کوفه و شام بردند و همین اسیران داغدیده، روز اربعین شهادت امام حسین (ع) و یارانش، به کربلا رسیدند و همه مصائب روز عاشورا در روز اربعین تجدید شد و آن روز، روز سختی برای خاندان پیامبر بود.
• مقابله با دشمنان امام حسین (ع) و دشمنان دین خدا:
دشمنان اسلام با به شهادت رساندن امام حسین (ع)، قصد نابود کردن دین اسلام را داشتند و در طول تاریخ، پیوسته تلاش کردند تا حادثه کربلا، به کلی فراموش شود و حتی کسانی را که برای زیارت امام حسین علیه السلام می آمدند، شکنجه می کردند و می کشتند.
در زمان متوکل عباسی، همه قبرهای کربلا را شخم زدند؛ مزرعه کردند و مردم را از آمدن برای زیارت قبر امام حسین (ع)، منع کردند. شیعیان هم برای مقابله با اینها، از هر مناسبتی استفاده می کردند که یکی از این مناسبت ها، حادثه روز اربعین است. و امروز می بینیم که اربعین حسینی، عظیم ترین تجمع جهان است.
• زیارت اربعین، از نشانه های مومن:
یکی از نشانه های مومن، زیارت امام حسین (ع) در روز اربعین است. از حضرت امام حسن عسکری (ع) روایت شده است که علامت های مومن پنج چیز است؛
• الف) پنجاه و یک رکعت نماز فریضه و نافله در شبانه روز،
• ب) زیارت اربعین،
• ج) انگشتر به دست راست کردن،
• د) پیشانی بر خاک نهادن در سجده،
• د) بسم الله را بلند گفتن
• بنابراین یکی از وظایف شیعیان را اهتمام به زیارت اربعین بر شمرده اند.

  • محمدرضا گلشن زاده