کتابخانه عمومی کربلایی کاظم ساروقی

۱۰ مطلب در بهمن ۱۳۹۶ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

آسیب هایی که نوجوانان را تهدید می‌کند



نوجوانان و جوانان ,دغدغه هر پدر و مادر

نوجوانان و جوانان گمشده‌ها و کمبودهای عاطفی خود را در بازی‌های پرهیجان و بی محتوای رایانه ای، موسیقی های مبتذل غربی و فضای پرخطر و مجازی اینترنت جست و جو می کنند؛ آنها در یک گمان واهی بر این باور‌اند که کامپیوتر و اینترنت دروازه ورودشان به دنیای اطراف است.


دغدغه هر پدر و مادری داشتن فرزند یا فرزندانی سالم و تندرست است. والدین بیش از هر چیز نگران خورد و خوراک، پوشاک، درس و مشق بچه‌ها هستند و برای برآورده کردن این نیازها است که شب و روز تلاش می کنند و لحظه‌ای آرام و قرار ندارند، اما آیا هیچ با خود اندیشیده‌اید که دلبندان‌مان علاوه بر غذای جسم به غذای روح و روان هم احتیاج دارند که اگر چنانچه این غذا در فضای گرم و صمیمی و در محیط خانواده برایشان فراهم نشود خود را برای تهیه این غذاها به هر در و دیواری می‌زنند یا با هر طناب پوسیده‌ای به قعر چاه می‌روند و آینده خود را تباه می‌سازند.

امروزه با گسترش وسائل ارتباط جمعی متأسفانه نوجوانان و جوانان گمشده‌ها و کمبودهای عاطفی خود را در بازی‌های پرهیجان و بی محتوای رایانه ای، موسیقی های مبتذل غربی و فضای پرخطر و مجازی اینترنت جست و جو می کنند. آنها در یک گمان واهی بر این باور‌اند که کامپیوتر و اینترنت دروازه ورودشان به دنیای اطراف است و ما به عنوان والدین اگر لحظه ای، فقط لحظه ای غفلت کنیم فرزندان خود را غرق در خطر می بینیم و اگر مدیریتی صحیح و نظارتی دقیق بر کارها و رفتار آنها نداشته باشیم نوجوانان مان همچون ماهی از دست مان سر می خورند و در دریای پرتلاطم امواج ماهواره و اینترنت غرق می شوند. آن موقع است که رهایی آنها از این دام ها کاری بس دشوار خواهد بود. 

رایانه، اعتیاد جدید قرن
امروزه دنیای رایانه هویت یابی و هویت جویی نسل جوان را تا جایی در ابعاد فکری و اخلاقی تحت تأثیر قرار داده که آسیب های اجتماعی رابطه تنگاتنگ با مقوله فناوری اطلاعات، انفجار اطلاعات و جهانی شدن پیدا کرده است.

"رضا نباتی"، کارشناس فرهنگی در گفت وگویی با بیان این موضوع که رایانه موجب بروز پدیده جدید "اعتیاد نو و مدرن" و افزایش آسیب‌های اجتماعی شده است، خاطرنشان می کند: «استفاده خارج از حد متعارف از اینترنت باعث وابستگی شدید روانی و فکری کاربر می شود. به طوری که بعضی از کاربران به یک فضای غیرواقعی پناه برده و در آن زندگی می کنند. در این میان سودجویان نیز از طریق اینترنت به راحتی کالاهایشان را تبلیغ می کنند، خبرهای دروغین و پیام های مورد نظرشان را برای جوامع می‌فرستند، ابهت فرهنگی و دینی خانواده‌ها را می‌شکنند و زمینه‌های آشفتگی هویت را برای نوجوانان فراهم می‌کنند.»

این کارشناس تأکید می‌کند: «آنان در این بین با کوچک‌ترین غفلت و ناآگاهی والدین، راه را برای انواع انحرافات و آسیب های اخلاقی، فرهنگی فرزندان جامعه باز کرده و موجب سقوط آنان از درجات بلند معنویت خواهند شد.»

وی در خصوص راهکارهای برخورد با این مشکلات و مناسب ترین برخورد والدین با نوجوانان و جوانان با شروع تعریفی از آسیب، می‌گوید: «عواملی که موجب دور شدن فعالیت‌های اجتماعی نوجوانان از مسیر تربیت و حضور در رفتارهایی که می‌تواند به او در پیدا کردن مسیری مناسب صدمه بزند، آسیب نامیده می شود. همچنین آسیب‌های نوپدید هم آسیب‌هایی هستند که از ارتباط نوجوانان با ابزار و تکنولوژی‌های جدید ممکن است برای او پیش آید و مسیر تحصیل، تربیت و آینده او را از جهت اصلی دور کند. بنابراین یکی از راه‌های پیشگیری از بروز این گونه آسیب‌ها در نوجوانان توجه ویژه به تربیت و تقویت مسائل دینی و مذهبی آنها از سوی مسئولان آموزشی و تربیتی و مخصوصاً خانواده‌ها است. ضمن این که نقش مدیریتی والدین را هم در نحوه استفاده صحیح از این ابزار نباید نادیده گرفت.»

نباتی با اشاره به این که خودباوری ضعیف در نوجوانان و عدم توجه به نیازهای عاطفی و احساسی در سنین بلوغ از سوی خانواده زمینه گرایش آن‌ها را به سوی اعتیاد فراهم می‌کند، می‌گوید: «اگر اولیا و مربیان آموزشی این اجازه را به نوجوان بدهند که هر کدام با توانمندی هایی که دارند به موقعیت‌های مناسب و صحیحی دست یابند و این احساس "من می توانم خوب باشم" را در خود ببینند، اعتماد به نفس و باور جوان و نوجوان از خودش در سطح بسیار خوبی قرار می‌گیرد و اگر نوجوانی خود را باور داشته باشد و ارزش خاصی برای خود قائل باشد کمتر تحت تأثیر دیگران، عوامل بیرونی و فضای مجازی قرار می‌گیرد.»

جوانی، دنیایی سرشار از تحرک
دنیای جوانی و نوجوانی، دنیای هیجان و تحرک، شور و نشاط و شادی است. امروزه در برخی از خانواده‌ها این هیجانات و تحرکات با شنیدن موسیقی‌های غربی از طریق ماهواره و سی‌ دی، تخلیه می‌شود. البته موسیقی به خودی خود آسیب‌زا نیست، اما وقتی موسیقی با چاشنی زیرزمینی و آهنگ‌های غربی مثل رپ، متال و... همراه شود، آن وقت است که باید گفت خطری جدی خانواده‌ها را تهدید می‌کند؛ چرا که گرایش نوجوانان به موسیقی‌های مبتذل زمینه ورود آنها را به انحرافات اجتماعی از قبیل اعتیاد و گرفتار شدن در دام‌های مصیبت بار را فراهم می‌سازد.

حال این که چگونه موسیقی به عنوان یکی از ابزارها باعث اعتیاد در نوجوانان و جوانان می‌شود، سؤالی است که حسین سیرانی، روان شناس و مدرس دوره‌های مهارت‌های زندگی به آن پاسخ می‌دهد. وی در گفت وگویی با اشاره به اینکه افراد در موقعیت‌های متفاوت واکنش‌های مختلفی از خود نشان می‌دهند، می‌گوید: «هر وقت تعادل جسمی، روانی و اجتماعی نوجوانان در برابر موقعیت‌ها به هم بریزد، آسیب شروع می‌شود. گوش انسان و حس شنوایی او یکی از حواسی است که اگر تعادل آن از بین رود، آسیبی جدی متوجه فرد می‌شود. مقدار صدایی که قرار است هر کس بشنود می‌تواند به او آرامش دهد یا این که آسیب ایجاد کند و اگر در این بین سیستم عصبی هوشمند خود را به خوبی بشناسیم و کارایی آن را بدانیم، قطعاً کمتر دچار آسیب های متعدد می شویم.»

این روان شناس با بیان این که به طور متوسط میلیاردها سلول عصبی هوشمند در بدن و مغز انسان ها وجود دارند، می گوید: «این سلول‌های عصبی هوشمند وظایف متعددی را برعهده دارند که از جمله انتقال پیام‌های عصبی به سیستم عصبی خودکار یا مغز می باشد که به طور طبیعی یک سرعت زمانی خاص برای انتقال این پیام‌ها در نظر گرفته شده است، چنانچه این زمان کاهش یا افزایش یابد، سیستم عصبی دچار اختلال می‌شود و فرد برای رفع این اختلال نیاز به کمک‌های حمایتی دارد که گاهی محرک بیشتر یکی از آنها می‌باشد که این محرک می‌تواند موسیقی باشد.»

سیرانی می گوید: «گوش انسان به طور طبیعی با شنیدن صدای طبیعت آرامش پیدا می‌کند، اما با شنیدن موسیقی هایی که صدای آنها از حد طبیعی خارج هستند همچون موسیقی زیرزمینی که به سبک متال، هوی و رپ تولید می‌شوند، باعث می‌شود سرعت طبیعی درک صوتی از حد طبیعی خارج شده و شدت پیدا کند بر همین اساس است وقتی فرد به موسیقی تند گوش می دهد احساس هیجان و نشاط پیدا می‌کند، این نشاط بیش از حد فقط برای مدت کوتاهی در وی هیجان دارد و بعد از تکرار سلول‌های عصبی از دریافت و انتقال این پیام‌های زیاد و سریع خسته می‌شوند و حالت عصبی و پرخاشگری را به طور ناخودآگاه در فرد ایجاد می‌کنند و به اصطلاح فرد جرقه‌ای می‌شود و از کوره درمی‌رود. در ادامه فرد جرقه‌ای شده مدام خسته‌تر می‌شود و واکنش‌های هیجانی یا خوشحالی دیگر از خود نشان نمی‌دهد و به مرور زمان برای درس خواندن و انجام کارهای روزمره نیز به مشکل برخورده و با کم حوصلگی و عدم تمرکز بر روی کارها مواجه می‌شود که شایع‌ترین آنها "پرش افکار" است.»

این مدرس می‌گوید: «در این زمان است که فرد برای ادامه فعالیت‌های خود کما فی السابق به محرک دیگری روی می‌آورد تا بتواند به حالت نرمال گذشته برگردد. در این موقع است که نیاز به دوپینگ کردن پیدا می‌کند. چنانچه برای این شارژ شدن در محیطی قرار داشته باشد که این شرایط به آسانی برای او فراهم شود، به راحتی از آن استفاده خواهد کرد. در غیر این صورت با راهنمایی و کمک دوستان درصدد راه چاره‌ای برمی آید و از همین جاست که پای او به جاده خطرناک اعتیاد باز می‌شود.»

این روانشناس خاطرنشان می‌کند: «یک نوجوان یا جوان با یک بار مصرف مواد مخدر معتاد نمی‌شود، بلکه در وهله اول او نشاط بیشتری نیز می یابد، در مرحله بعد جمع گراتر می‌شود و به قول معروف سرحال می‌شود، و شاید حوصله‌اش هم برای انجام کارها بیشتر شود، اما این آغاز راه اعتیاد است، چون تا زمانی که اثر ماده در بدن فرد وجود دارد او قدرت و توانایی دارد و این روند آرام آرام کاهش می‌یابد تا جایی که او همان آدم قبلی نیازمند به محرک می‌شود.»

وی می گوید: «با توجه به این که فرد، تجربه خوشایندی را کسب کرده دوباره سراغ همان عمل می رود تا انرژی مضاعفی بگیرد و چون سرعت حرکت سلول های عصبی انتقال پیام به صورت مصنوعی افزایش یافته است، این دفعه تداوم آن شور و نشاط کم تر از دفعه قبل است و این چنین است که فرد آرام آرام برای تأمین انرژی مورد نیاز خود دز ماده را بالا برده و این چرخه آن قدر تکرار می شود تا فرد به مواد مخدر معتاد می گردد.»

سیرانی اضافه می‌کند: «موسیقی مخرب غربی به گونه‌ای فرد را به هیجان می‌رساند که درنهایت به سمت مواد مخدر سوق داده شود و افکار و عقاید مورد نیاز استعمارگران را از فرد معتاد به دست آورند.»

وی با اشاره به استفاده بی رویه نوجوانان و جوانان از هندزفری برای گوش کردن آهنگ‌ها و موسیقی‌های تند به آلودگی صوتی بیش از حد آن‌ها اشاره می‌کند و می‌گوید: «ضرب آهنگ و دسیبل این موسیقی‌ها چندین برابر شدیدتر از صدای بوق ماشین، موتور و آلودگی صوتی موجود در کوچه و خیابان است که به طور غیرمستقیم به گوش می‌رسد و متأسفانه الآن گوش کردن آهنگ از طریق این گوشی‌ها بسیار رایج شده است. خانواده‌ها باید از هر حیث متوجه سلامت جسم و روان فرزندان خود باشند، تا خدای ناکرده در دام اعتیاد از طریق موسیقی‌های زیرزمینی، گرفتار نشوند؛ چرا که گسترش این فرهنگ موسیقی در جوامع جهان سوم و رو به توسعه به شدت در حال افزایش است. مخصوصا دشمنان داخلی و خارجی از طریق دشمنی خاموش به کشورهایی که از منابع ثروت زیاد ملی، معدنی و انسانی برخوردارند (مثل ایران) هجوم می‌آورند و آنها را سخت تحت تأثیر قرار می‌دهند. بنابراین مسئولان فرهنگی و مربیان تربیتی باید موسیقی های اصیل ایرانی و آهنگ های مجاز را به شکلی در اختیار نوجوانان و جوانان قرار دهند که مورد پسند آنها قرار گیرد تا راه ورود موسیقی های زیرزمینی بسته شود.»

سیرانی با اشاره به این که در نوجوانان باید علامت سؤال ایجاد کرد و آزادی تصمیم گیری به آنها داد، می‌گوید: «نوجوانانی که ما فکر می کنیم از اعتقادات دینی و اصول ریشه ای خانواده دور هستند، در واقع این گونه نیستند، بلکه آن ها دنبال نگاه متفاوت اند و بهتر است این نگاه متفاوت به آن ها عرضه شود، آن موقع چیزی در جامعه و بین نسل ها اتفاق می افتد به نام "همدلی" که ما را به سمت بهداشت روانی، جسمی و اخلاقی در جامعه پیش می برد. هیچ انسانی نمی خواهد به خودش آسیب رساند، مگر این که ناآگاه باشد، بنابراین از خانواده ها و جوانان می خواهیم به سمت واژه همدلی پیش روند.»

موسیقی های کفرآمیز شیطانی
سیرانی درخصوص مضامین و متن اشعار موسیقی های زیرزمینی توضیحاتی می گوید: «متن اشعار موسیقی های زیرزمینی غربی کلماتی کاملا کفرآمیز، شیطانی و تحریک آمیز است که سلسله اعصاب و هورمون های جنسی را سخت تحت تأثیر قرار می دهد و متأسفانه به شکلی بسیار هنرمندانه طراحی شده اند که روی ناخودآگاه انسان تأثیر می گذارد و رفتار فرد را تحت اختیار خود درمی آورد.»

شب نشینی های جوانان ممنوع!
یکی از آسیب هایی که جوانان و نوجوانان را تهدید می کند اعتیاد به الکل و مواد مخدر است که اکثرا در شب نشینی ها اتفاق می افتد.

دکتر حمید جمشیدیان، روان شناس با اشاره به این که اکثر آسیب ها از دوره نوجوانی و جوانی در جمع و گروه همسالان رخ می دهد، می‌گوید: «متأسفانه به دلیل این که زمینه های گرایش نوجوانان و جوانان به سمت این مواد از سوی رسانه ها، مسئولان و مربیان آموزشی به صورت مستقیم برای آن ها تفهیم و بازگو نشده است و نوجوانان در این گونه موارد با نقصان جدی روبه رو هستند، خیلی راحت در دام اعتیاد گرفتار می شوند.»

دکتر جمشیدیان همچنین به نقش کم رنگ خانواده ها در جلوگیری از حضور فرزندان خود در جمع دوستان کم تجربه و کم سن و سال اشاره می کند و می گوید: «خانواده ها در جلوگیری از ورود بچه ها به وادی اعتیاد خیلی نقش دارند، اما به نظر می رسد آن ها از این خطری که جامعه و فرزندان شان را تهدید می کند، خیلی آگاه نیستند و به واسطه مشغله زیاد کاری و نگرانی های معیشتی و شاید به دلیل عدم توانایی در برقراری ارتباط خوب با فرزندان، وظیفه اصلی خود را تا حدودی فراموش کرده اند و نمی توانند به خوبی ایفای نقش تربیتی کنند.»

این روان شناس به نقش فراموش شده و کم رنگ مسئولان آموزشی هم اشاره می کند و می گوید: «بچه ها از 20 درصد هوش منطقی (آی کیو) و 80 درصد هوش عاطفی (ای کیو) برخوردار هستند و متأسفانه اکثر مسئولان و مربیان مدارس به هوش منطقی دانش آموزان توجه دارند و از اعتماد به نفس دادن به بچه ها و ترسیم چشم انداز آینده آنها غفلت می ورزند. اگر خانواده ها و مربیان مدارس به هوش عاطفی نوجوانان و جوانان توجه ویژه ای داشته باشند و تمام هم و غم خود را صرف آموزش دروس نکنند و آنها را از نظر عاطفی غنی سازند فرزندان را به طور طبیعی به سوی یادگیری سوق می دهند.»

دکتر جمشیدیان می گوید: «اولویت های آموزشی باید تغییر کند و خلأهای احساسی و عاطفی بین نوجوان و خانواده و مدرسه پر گردد، چنانچه به نیازهای عاطفی یک دانش آموز توجه شود، به اعتماد نفس دادن به او کمک می شود و نوجوانی که از یک اعتماد به نفس و شناخت واقعی نسبت به محیط پیرامون خود برخوردار باشد، به هیجانات و لذت های زودگذر دل خوش نمی کند و حتی درصدد یک بار امتحان کردن هم برنمی آید. چون می داند هیجان و تجربه اول بسیار خطرناک است.»

منبع:parsiblog

 

  • محمدرضا گلشن زاده
  • ۰
  • ۰

حجاب همواره بخشی عمده از رسالت انبیاء و اولیاء ادیان و علما بوده است به طوری که یکی از وظایف علمای دین و جامعه مقوله عفاف است. اساس اسلام سعادت و نجات آدمی است و باورهای دینی و احکام اخلاقی و فقهی در احکام الهی مربوط به پوشش زن نیز با این فلسفه و حکمت حکیمانه صادر شده است. زن با رعایت حجاب اسلامی، به تهذیب و تزکیه نفس و ملکات نفسانی پرداخته و قرب الهی را فراهم ساخته و زمینه رشد معنوی مردان را هم در اثر حفظ نگاه فراهم می کند. حجاب از کارکرد اجتماعی نیز برخوردار است، غرایز و التهاب جسمی و معاشرتهای بی بندوبار را کنترل و بر تحکیم نظام خانواده افزوده و از انحلال کانون محکم زناشویی جلوگیری و امنیت اجتماعی را فراهم می سازد. حجاب و پوشش اسلامی و به تبع آن، حفظ نظام خانواده نیز از آن رو ارزش دارند که تامین کننده سعادت آدمی و منشاء قرب الهی هستند.


اهمیت و ضرورت حجاب


اهمیت حجاب و پوشش اسلامی تا جایی است که خداوند متعال در بسیاری از سوره های قرآن از آن به عنوان یک ضرورت یاد می کند و آن را حافظ انسان در برابر بسیاری از بیماری های جسمی و روانی می داند از نظر اسلام حجاب فقط اختصاص به زن ندارد بلکه نوعی پرده است که در روابط میان زن و مرد وجود دارد. در اسلام حجاب مانع گمراهی و خودنمایی و حافظ حرمت و از آداب عفت و حیا است. هدف اسلام از حجاب آن است که زن مسلمان با فراغت کامل بتواند وظایف و رسالت اساسی خویش را انجام دهد که حفظ نسل انسان، پرداختن به شئون خانه وخانه داری، تربیت کودک و اهمیت دادن به آن است. دین مبین اسلام حجاب را به عنوان عامل مهم حفظ و اعتلای شخصیت فردی و تحکیم بنیان خانوادگی و عفت و اخلاق اجتماعی بر زن واجب فرموده است و حضرت یوسف و مریم را به عنوان اسوه های عفاف و پاکی معرفی نموده است، لذا با توجه به مطالب فوق اهمیت و ضرورت حجاب معلوم خواهد شد.

حجاب اسلامی عبارت است از حفظ حیای زن، اولا با چشم فرو بستن از نگاه به نامحرم، ثانیا پوشاندن اندام با چادر. پس حجاب درلغت به معنای مانع، پرده و پوشش آمده است ولی هر پوششی حجاب نیست بلکه آن پوششی حجاب نامیده می شود که از طریق پشت پرده واقع شدن صورت گیرد. در این نوشتار مراد ما از حجاب، پوشش اسلامی است و مراد از پوشش اسلامی زن، به عنوان یکی از احکام وجوبی اسلام این است که زن هنگام معاشرت با مردان بدن خود را بپوشاند و به جلوه گری وخود نمایی نپردازد. البته حجاب فقط در پوشش بدن خلاصه نمی شود بلکه در قرآن چندین نوع حجاب ذکر گردیده است مانند: الف) حجاب و پوشش درنگاه: (قل للمومنات یغضضن من ابصارهن ، ای رسول به زنان مومن بگو تا چشمها را ازنگاه ناروا بپوشانند) ب) حجاب گفتاری زنان در مقابل نامحرم: (فلا تخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض ، پس زنهار نازک و نرم با مردان سخن نگویید، مبادا آن که دلش بیمار هوا و هوس است به طمع افتد) ج) حجاب رفتاری زنان در مقابل نامحرم: به زنان دستور داده شده است به گونه ای راه نروند که با نشان دادن زینت های خود باعث جلب توجه نامحرم شوند (و لا یضربن بارجلهن لیعلم ما یخفین من زینتهن ، و آن طور پای به زمین نکوبند که خلخال و زیور پنهان پاهایشان معلوم گردد).

حجاب از نظر محیط خانوادگی

یکی از عوامل اساسی که در شخصیت فرزندان شکل دهنده است محیط می باشد که شامل خانواده، مدرسه و جامعه می شود، محیط سالم به دور از سخنان ناپسند و کردار زشت به ویژه اعمال منافی عفت در رشد شخصیت روحی و اخلاقی فرزندان اهمیت فراوان دارد و محیط ناسالم نیز در تزلزل و سقوط شخصیت آنان بسیار موثر است لذا محیط فرزندان اهمیت فراوان دارد و محیط ناسالم در تزلزل و سقوط شخصیت آنان بسیار موثر است لذا محیط فرزندان از نوزادی تا جوانی باید کاملا از اعمال زشت و دور از اخلاق، پاک باشد.

آثار و اهمیت حجاب


موفقیت های معنوی: حجاب بالهای فرشته های زمین است، زن پوشیده از بین خود و خدای خود، خداوند را برگزیده است و از بین احکام دین و خواسته های نفس به احکام دین رو کرده است.

مصونیت و آرامش زن: زنی که دیده نشود مورد طمع قرار نمی گیرد امنیت و آرامش خاطر از آثار بارز حجاب اسلامی است انسان در پناه محافظ، احساس آرامش بیشتری دارد پوشش دینی نیز نگهبان زن از نگاه های آلوده وآسیب های احتمالی است که به زن مصونیت و آرامش می بخشد و هر چه این پوشش کامل تر گردد درصد امنیت و حفاظت آن بالاتر می رود.

سلامت و زیبایی: حجاب اسلامی تجلی زیبایی های معنوی زن است بدون شک حجاب دینی، زن را از آفات وبیماری های بسیاری بیمه می کند و می تواند طراوت وجمال او را پایدار سازد. زحمت حجاب حق بیمه ای است که زن برای حفظ آرامش و سلامت آرامش خود می پردازد زیرا حجاب پرده ای است که از ورود تیرهای نگاه، سخنان بیهوده و مشکلات دیگر به درون محیط امن او جلوگیری می کند زن بی حجاب آسیب پذیر است وقتی که زن از حجاب دینی خود خارج می گردد آفات فراوانی سلامت او را از بین می برد. حجاب، زن را پاینده تر ، سالم تر و پاکیزه تر نگاه می دارد.

کاهش مفاسد: پوشیدگی زنان و رفتار متین جوانان در اجتماع همواره سدی محکم در برابر وسوسه های شیطانی بوده است. مقایسه آمار جنایات جنسی در جامعه نشان می دهد که زنانی که دارای پوشیدگی و محجبه هستند نقش مهمی در کاهش مفاسد اجتماعی دارند زیرا بسیاری از جنایات جنسی، با عفت و پاکدامنی جوانان و حجاب زنان از بین می رود. وقتی که عفت در نگاه و رفتار و کردار وجود داشته باشد تحریکات جنسی، هیجانات و عشقهای کاذب که بسیاری از جوانان را گرفتار کرده است نیز از میان می رود و سلامت اخلاقی نیز بر جامعه حاکم می شود.



  فلسفه حجاب در اسلام


فلسفه حجاب از نظر شهید مرتضی مطهری به شرح زیر می باشد:


آرامش روانی: نبودن حریم میان زن و مرد و آزادی معاشرت های نادرست و بی بندوبار ، هیجان ها و التهاب های جنسی را فزونی می بخشد، غریزه جنسی، غریزه های نیرومند، عمیق و دریاصفت است، هرچه بیشتر اطاعت شود سرکش تر میگردد همچون آتشی است که هر چه بیشتر به آن خوراک بدهند شعله ور تر میگردد. همانطور که بشر اعم از زن و مرد در ناحیه ثروت و مقام از تصاحب ثروت و از تملک جاه و مقام سیر نمی شود، اشباع نمی گردد. در ناحیه جنسی نیز چنین است، هیچ مردی از تصاحب زیبارویان و هیچ زنی از متوجه کردن مردان و تصاحب قلب آنها و هیچ دلی از هوس سیر نمی شود و از طرفی تقاضای نامحدود خواه و ناخواه انجام نشدنی است و همیشه مقرون است به نوعی از محرومیت. دست نیافتن به آرزوها به نوبه خود منجر به اختلالات روحی و بیماریهای روانی می شود. چرا در دنیای غرب این همه فشارهای روانی تنش زا زیاد شده است؟ علتش شیوع برهنگی و تحریکات فراون سکسی است که به وسیله جراید، نمایشها، مجالس و پارتی ها انجام می شود و آزادی روابط بین زن و مرد است که هر وقت بخواهند به روابط جنسی نامشروع روی می آورند و همه میدانیم که در وقت جوانی، قوای عملی در انسان به اوج خود می رسد و غریزه جنسی دارای چنان قوتی می شود که غریزه حفظ وجود و خودخواهی را مغلوب میکند و آنچنان قوی می شود که به خاطر آن علاوه بر بیماری های روانی که به آن دچار می شود ممکن است به خاطر آن خود را به هلاکت برساند.

استحکام پیوند خانوادگی: شکی نیست که هر چیزی موجب تحکیم پیوند خانوادگی و سبب صمیمیت رابطه زوجین گردد. برای کانون خانواده مفید است و در ایجاد آن باید حداکثر کوشش مبذول شود و بالعکس هرچیزی که باعث سستی روابط زوجین گردد به حال زندگی زیانبار است و باید با آن مبارزه کرد اختصاص یافتن التذاذهای جنسی به محیط خانوادگی در کادر ازدواج مشروع، پیوند زن و شوهری را محکم می سازد و موجب اتصال زوجین جوان به هم می شود. ازدواج درقدیم از اهمیت زیادی برخوردار بود و یکی از آرزوهای شیرین جوانان بود، به همین دلیل زوجین آنرا عامل خوشبختی و سعادت همدیگر می دانستند ولی امروزه کامیابی های جنسی زیاد شده و در غیر کادر ازدواج به حداعلی رسیده است. معاشرت های آزاد و بی بندوبار پسران و دختران، ازدواج را از یک وظیفه و تکلیف وبه صورت محدودیت در آورده است.

استواری اجتماع: کشانیدن تمتعات جنسی از محیط خانه به اجتماع، نیروی کار و فعایت اجتماع را ضعیف می کند. بر خلاف مخالفین حجاب که حجاب را موجب فلج کردن نیروی نیمی از افراد اجتماع می دانند، بی حجابی و ترویج روابط آزاد جنسی موجب فلج کردن نیروی اجتماع است. آنچه که موجب فلج کردن نیروی زن است حبس کردن استعدادهای اوست نه حجاب و عفت که عامل مهمی برای رشد و شکوفایی زن است؛ و جوانان به خصوص دختران با پناه بردن به حجاب و عفت جنسی بهتر می توانند از آزارهای مردان پست و چشم چران در امان باشند و بیشتر استعدادهای آنها شکوفا شود. حفاظ و پوشش اسلامی محدودیت نیست که زن را در خانه محبوس و از کار و تحصیل محروم نماید بلکه حجاب و عفاف و محدود شدن کامیابی های جنسی در محیط خانواده به بهداشت روانی جامعه و مصونیت از ابتذال و انحطاط و حفظ شئون محیط کار و فعالیت کمک می نماید. پوشاندن اندام و موی و زینت های زنانه به جز صورت و دست مانع و مخل فعالیت نیست.


ریشه های (بی حجابی) بدحجابی:


موفقیت های معنوی: انسان به خاطر برخورداری از قوه شهوت که درون نفسش قرار دارد اگر بدون توجه به ارزشهای دینی و اخلاقی به خواسته های نفسش پاسخ مثبت دهد او را به انسانی هوسران مبدل میسازد، برخی از زنان فقط به خاطر هوسرانی، به تنوع لباس،آرایش، زینت و خودنمایی در جامعه می پردازند؛ از این روز هزینه و وقت زیادی را صرف این کارها میکنند.

ضعف ایمان: بی حجابی فقر فرهنگ دینی است. فرامین الهی و از جمله حجاب اسلامی، از سوی خداوند متعال به بشر ابلاغ گردیده است و رعایت آن نیز واجب شده است. بنابراین کسانی که از اعتقاد به خدا در شک و تردید به سر می برند و قلب آنها از ایمان به خدا و محاسبه روز جزا به مقام اطمینان نرسیده، و تا زمانی که این مشکل اعتقادی برطرف نشود بهبودی حاصل نمی گردد چرا که ایمان به خداوند مادر تمام ارزشهاست.
غربزدگی: تقلید از غرب یکی از مشکلات زنان مسلمان بوده است که بدون کمترین تفکر و تحلیلی از زندگی زن غربی به او اظهار تمایل می کنند. خمیرمایه اصلی این تقلید را جهل و هوس تشکیل می دهد. غرب به دنبال گرفتن حجاب زن چیزی به او نداده است بلکه به دنبال آن ارزش های دیگر او را ربوده است.
ازدواج: عده ای از دختران و جوانان خودنمایی و سپس ارتباط با نامحرم را پلی برای رسیدن به ازدواج می پندارند. آن ها گمان برده اند که اظهار زیبائی های زنانه می تواند جوانان را به آنها راغب کند غافل از اینکه با این همه خودنمایی و ارتباط و دوستی با جوانان و خوشروئی هایی که با جوانان دارند، آنان هرگز به ازدواج با آنها تن درنمی دهند چرا که بی تقواترین مرد جامعه برای ازدواج خود به دنبال عفیف ترین دختر می رود جوانان بی تقوا از دختران خود نما برای لذت های موقتی خود استقبال می کنند نه برای ازدواج.
ضعف حیا: ضعف این صفت از سستی اعتقاد به مبداء و معاد سرچشمه می گیرد و بی حجابی از مصادیق بارز بی حیائی است که از ضعف ایمان ناشی می شود. پوشش و حیا تفکیک ناپذیر است و تا جلوه ای از حیا در زنی وجود داشته باشد، پوشش او نیز با جدیت مراعات می شود. زنان با حیا کسانی هستند که با پوشش کامل خود از نمایش بدن، موهای سر و زینت های خود شرم می ورزند. بی حجابی زنان و دختران جوان از دوستان بی حیا، فیلم های مبتذل، جهل به ارزش والای عفت وحیا و فرهنگ اقوام و خانواده به ویژه روحیه مادر و پدر سرچشمه می گیرد.


نقش بی بندوباری وبد حجابی در شیوع فساد: 

تاثیر فوق العاده محیط در سازندگی بر کسی پوشیده نیست؛ از این رو هر امری که موجب عفت و پاکی عمومی و تعادل فکری، روانی و اخلاقی جامعه و رشد شخصیت انسان گردد برای اجتماع مفید و لازم است از آن جا که زندگی انسان جمعی و اجتماعی است جامعه به مثابه خانه و خانواده است که حفظ حریم عفاف و اخلاق در آن حیاتی است. پاکی و آلودگی آن نقش مهمی در سرنوشت افراد بویژه فرزندان و نسل نوخاسته دارد. بانویی که حجاب و شئون اسلامی را رعایت نمی کند، با رفت و آمد در سطح اجتماع، عامل غفلت و فراموشی مراقبت الهی و باعث کوری دل ها در جامعه میگردد و از یک سو گناه و رفتار ناهنجار لاقیدی و خودنمایی فساد انگیز را نشر و ترویج می کند و دیگر زنان را به این بلای خانمانسوز گرفتار میکند و از سوی دیگر به جهت تاثیرات عاطفی و جنسی زن بر مردان، دل آنان، به خصوص جوانان را در میدان جاذبه خویش گرفتار ساخته و غریزه شهوت آن ها را مشتعل می نماید. از نتایج زیانبار آن، شیوع انحرافات جنسی و رنج جسمی و روانی شدید است و چه بسا روزگار آدمی را سیاه می کند. خداوند در قرآن می فرماید آن هایی که دوست دارند زشتی و فحشا شیوع پیدا کند عذابشان شدید است چه برسد به این که اعمال و گفتار خود اشاعه فحشا می کند. مراد از فحشا هر گونه رفتار و گفتاری است که زشتی آن بزرگ است، اعم از اینکه بی حجابی وبدحجابی و انحرافات جنسی باشد؛ بنابراین جوانان و زنان با فروافکندن لباس حیا و پوشش دینی، همانند آتش سیاری می شوند که به هر جا گام نهند آن جا را آتش می زنند و شخصیت جوانان و نوجوانان را دچار حریق می سازند. راستی چه آتش سوزی ای بدتر از این وجود دارد که خرمن توانایی ها و استعدادهای خود و نسل جدید را می سوزانند و شخصیت و انسانیت آنان و خویشتن را تباه می سازند.


خلاصه و نتیجه گیری

موضوع حجاب و پوشش ویژه زنان اختصاص به آئین اسلام نداشته و ندارد ، بلکه پوشش خاص زنان، در همه آئین های آسمانی مانند مسیحیت و یهودیت نیز مطرح بوده است. چنان که در آئین زردشتیان حجاب وجود داشته است و هم اکنون نیز در میان زنان سنتی که بر آئین پیشینیان زندگی می کنند و از فرهنگ مسلط زمان رنگ نگرفته اند هم چنان پوششی نزدیک به حجاب اسلامی رعایت می شود. آثار باقی مانده از ملتها و اقوام پیشین در آئین ها و فرهنگ های مختلف حکایت از آن دارد که زنان معمولا پوشیده تر از مردان بوده اند. تصاویر حضرت مریم در نقاشی های کهن تر مسیحیان یا پوشش زنان راهبه که به تبعیت از حضرت مریم، خود را وقف مسایل معنوی و خدمت به بندگان خدا کرده اند دقیقا معیارهای حجاب رایج در میان مسلمانان را دارد و از نظر معیارهای قرآنی و روایی، حجابی کامل به حساب می آید.
این واقعیت نشان می دهد که اصل حجاب زنان پدیده ای جغرافیایی، تاریخی و نشات گرفته از شرایط آب و هوایی خاستگاه اسلام یا علاقه شخصی پیامبر اکرم (ص) و مردم یا شرایط خاص مردم جزیره العرب نبوده است بلکه دیدگاه اسلام در تائید آموزه های ادیان آسمانی قبل از خود است.


پیشنهادات جهت تقویت حجاب در جامعه:


تقویت ایمان و اعتقاد:در زن و مرد باید باور استوار و ایمان عمیق ایجاد شود.
سرمشق قراردان الگوهای والا: الگوها در ساختار روحی و رفتاری نقش مهمی دارد.
تشویق: زنان با حجاب و پاکدامن، به خصوص در مدارس و دانشگاهها مورد تشویق قرار گیرند.
ارائه برنامه ها و فیلم های مفید و آموزشی
قائل شدن ارزش برای فرهنگ اصیل و دینی و زنان با حجاب
ترویج فرهنگ غیرت
بیان اهمیت و ضرورت حجاب در مدارس


منابع ومآخذ :


مطهری، مرتضی، مساله حجاب، انتشارات صدرا
اشتهاردی، محمد، پوشش زن در اسلام، معاونت روابط و تبلیغات
اکبری، محمد رضا، حجاب درعصر ما، انتشارات پیام آزاده
نوابی نژاد، عفت، زن جوان و پوشش اسلامی، نشر مولف
کوهی، محمد رضا، آسیب شناسی شخصیت و محبوبیت زن، انتشارات اتقان


نویسنده : حجت الاسلام ابوالقاسم دهقان چناری

  • محمدرضا گلشن زاده
  • ۰
  • ۰
تاریخ انتشار: ۱۲:۵۸ - ۱۵ فروردین ۱۳۸۹
 
  پ


رهبر انقلاب که همواره دغدغه فرهنگ و بویژه کتاب را دارد، در خصوص کتاب معتقد است: باید خرید کتاب، یکی از مخارج اصلی خانواده محسوب شود. مردم باید بیش از خریدن بعضی از وسایل تزییناتی و تجملاتی... به کتاب اهمیت بدهند؛ کتاب را مثل نان و خوراکی و وسایل معیشتی لازم بخرند. بعد که تأمین شد، به زواید بپردازند. 

رهبر انقلاب تا به حال چندین بار از رمان الکسی تولستوی که راوی بخشی از انقلاب اکتبر است، نام برده اند و آن را یک رمان خوب در بیان حوادث یک انقلاب معرفی کرده اند، همچنین در دیدار با مسئولان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سال 76 عنوان کردند: «من بارها مثال قصه های انقلاب اکتبر را گفته‌ام. یکی کتاب «گذر از رنجها»ی الکسی تولستوی است که فوق العاده است...اینها داستانهای انقلابی است.» 

بنا بر این گزارش، رمان سه جلدی «گذر از رنج‌ها» بر تجربه های گرانبها و تاریخی مردم روسیه از ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۹ بنا شده و تصویرگر نشیب و فرازهای جنگ جهانگیر اول، انقلاب اکتبر و جنگ های داخلی است. از سویی نادرترین رمانی است که نه از نگاه پرورش یافتگان سوسیال دموکراسی روسیه، بلکه از دید یک اشراف زاده نوشته شده است که نخست با انقلاب شوروی از در ستیز برخاست اما به تدریج و در پی ظهور ثمرات عینی اجتماعی انقلاب، از هواداران کوشنده آن شد و به انقلاب پیوست. 

طرح رمانتیک زندگی دو خواهر، به نامهای داشا و کاتیا،‌ و عشق‌های آنان، در متن دوران خارق‌العاده‌ای جریان دارد که از همان نخستین سال‌های قرن بیستم تا 1917 پیوسته بر اثر جنگ‌ها و انقلابات در تلاطم است. نویسنده از وصف سن پترزبورگ آغاز می‌کند؛ شهری که در آن، در دل فساد و انحطاط،‌ نطق‌های غرایی در ستایش ماشینیسم و عدالت اجتماعی طنین‌افکن است.
 
بر روی ویرانه‌های همین فرهنگ است که رؤیای آینده‌ای که در آن، ‌پیش از هر چیز‌، باید بسیاری چیزها را نابود کرد بنا می‌شود. سپس تولستوی خوان‌های مهم جنگ لهستان و جنگ گالیسی و بلوارهای کارگری 1916 و 1917 را مجسم می‌سازد. چهره‌های داستانی بخش نخست کتاب یا می‌میرند یا معلول و راهزن آنارشیست می‌شوند. تنها مهندس ایوان ایلیچ، که عاشق داشا است،‌ پس از فرار از زندان آلمانی‌ها به سن‌پترزبورگ بازمی‌گردد و سرانجام با زنی که سالهاست چشم به راه اوست ازدواج می‌کند. در این صحنه‌آرایی است که شخصیت مردی شاخص می‌شود که با دفاع از عشق خود با تمامی عصر خویش به پیکار برمی‌خیزد: « سالها سپری خواهد شد؛‌ جنگ و انقلاب هم سپری خواهد شد؛ آنچه دست‌نخورده می‌ماند همان دل سرشار از عشق ماست.» 

بخشی از کتاب: 
روشچین به دنبال اینگونه نتیجه‌گیری‌ها کوشید تا امکان گریختن از ارتش را مورد بررسی قرار دهد: «می‌توانم به خارجه فرار کنم؟ نه؛ سراسر دنیا در آتش جنگ می‌سوزد. ماموران اطلاعاتی همه جا در جستجوی بیگانه‌های مظنون هستند تا دستگیرشان کنند و توی زندان‌ها به چوبه‌های دار بیاویزندشان...در سراسر دنیا جوان‌های چالاک و زنده‌دل را توی وسایل نقلیه می چپانند...این جوان‌ها فریاد می‌زنند: « بزن بریم پدر آلمانی‌های پس‌فطرت را درآریم و فوری برگردیم پیش دخترهای خنده‌رومون...» 

آنها را در اقیانوس‌ها به اژدر می‌بندند و این جوان‌های شاد، در آب های یخ‌زده، در میان لکه‌های روغن دست و پا می زنند...در اروپا ستون‌هایی مرکب از همین مردان جوان، ملبس به لباس کاری، شبیه به کفن، به شکل خط زنجیرهای متراکم مطیعانه به استقبال رگبار مسلسل‌ها و بمب‌اندازها و اژدرافکن ها و شعله‌اندازها می‌روند؛ اینها از پس و پیش با آتش مواجه‌اند. بنابراین فرار به خارجه منتفی می‌شود...چطور است که شناسنامه قلابی دست و پا کنم، راهی اتسا شوم و در یکی از کبابی‌های شهر شغل پیشخدمتی پیدا کنم؟ 
* جلد سوم. ص 113 

بنا بر این گزارش، رهبر انقلاب همچنین در دیدار دست اندر کاران «هفته کتاب» در سال 75 می‌گوید: قیمت این کتاب «جان شیفته» رومن رولان به مراتب از این بیشتر است؛ هم تاریخ است، هم ادبیات است، هم اخلاق است، هم هنر است؛ این کتاب همه چیز است، این کتاب را من سالها پیش خوانده ام...این در حالی است که رهبر انقلاب در سال 85 و در جریان بازدید از سالن 7 نمایشگاه کتاب، هنگام بازدید از غرفه نشر ناهید ـــ ناشر غالب آثار م.الف به‌آذین ـــ خطاب به مسئول غرفه گفتند: سلام مرا به آقای به آذین برسانید. ایشان در گفتگویی کوتاه با مسئول غرفه «به آذین» را مترجمی قوی با آثاری ارزشمند چون «جان شیفته» دانستند و به مزاح پرسیدند: «حق الترجمه ایشان را تمام و کمال می دهید یا نه؟» 

بنا بر این گزارش، فضای داستان جان شیفته، فرانسه در ابتدای قرن بیستم است و رمان وضعیت اجتماعی این دوران را برای خواننده به تصویر می‌کشد. شخصیت اصلی داستان زنی به نام «آنت ریوی‌یر» است و رولان در طول داستان علاوه بر طرح گوشه‌هایی از انقلاب، چگونگی بیداری زنان فرانسه را شرح می‌دهد. رومن رولان خود می‌نویسد: «قهرمان اصلی جان شیفته، آنت ریوی‌یر به گروه پیشتاز آن نسل زنان تعلق دارد که در فرانسه ناگزیر گشت به دشواری، با پنجه در افکندن با پیشداوری‌ها و کارشکنی ِ همراهان مرد خویش، راه خود را به سوی یک زندگی مستقل باز کند.» 

جان شیفته در ایران با ترجمه محمود اعتمادزاده (م.ا. به‌آذین) از سوی انتشارات دوستان با قیمت 40هزار تومان (4جلدی) منتشر شده‌است. به‌آذین نخستین فصل این اثر را هنگام بازداشتش در زندان قصر ترجمه کرد و درباره آن گفته‌است «ترجمه این اثر پیرم کرد. چه سال‌ها که قطره قطره آب شدم و فرو ریختم...» 

بخشی از کتاب: 
در روشنایی ضعیف اتاق که لت های پنجره‌اش بسته بود،‌ آنت لباده مانند سفیدی به تن کرده روی تخت خواب خود نشسته بود و لبخند می‌زد. موهای افشانش که تازه شست‌وشو شده بود، بر شانه‌هایش ریخته بود. از پنجره باز، گرمای زرین بعدازظهر ماه اوت در هوای ساکن گسترده می‌شد. بیرون، کرخی باغچه بولونی که در آفتاب به خواب رفته بود، بی آنکه دیده شود، احساس می‌شد. آنت از این بهروزی سهم داشت. می‌توانست بی هیچ حرکت، بی آنکه بیندیشد یا نیازی به اندیشه داشته باشد، ساعت‌ها دراز بکشد. برایش همین کافی بود که می‌دانست دو تاست؛ حتی تلاش نمی‌کرد با بچه‌ای که در او بود حرف بزند زیرا یقین داشت که آنچه خود احساس می‌کند، او هم حس می کند. خواب زدگی سعادت‌آمیز پیکرش را امواج محبت در می‌نوردید وز آن پس آنت بار دیگر در لبخند خفته خویش فرو می‌رفت... 
* فصل تابستان. بخش اول. صفحه 200 


بنا بر گزارش خبر، رهبر انقلاب در دیدار با اعضای دفتر ادبیات و هنر انقلاب حوزه هنری می‌گوید: گمان می‌کنم که هیچ تاریخی از انقلاب اکتبر شوروی نمی‌تواند گویایی‌ِ آن رمان‌هایی را که در باب این تاریخ نوشته شده،‌ داشته باشد. اگر شما این رمان‌ها را خوانده باشید، می‌فهمید چه می‌گویم. مثلاً رمان د‌ُن آرام را در نظر بگیرید... این رمان، یکی از رمان‌های تبلیغاتی مارکسیست‌ها در دوران اختناق رژیم شاه بود. این کتاب با اینکه رمان بود، اما به عنوان تبلیغ آن را به همدیگر می‌دادند و مطالعه می‌کردند! ... این‌ها به قدری خوب نوشتند و انقلاب را خوب تصویر کردند که شما در این کتاب‌ها می‌توانید ابعاد این انقلاب به آن عظمت را پیدا کنید. البته نقطه‌ضعف‌هایش را هم در همین کتاب‌ها می‌شود فهمید؛ اگرچه آنکه نوشته، ‌به عنوان نقطه‌ضعف ننوشته است... 

و در جایی دیگر تصریح می‌کند: «دن آرام» یکی از بهترین رمان های دنیاست. البته جلد اولش بهتر است... این را من قبل از انقلاب خواندم ... چرا من آخوند در یک کشور اسلامی کتاب دن آرام را می خوانم؟ اگر جاذبه نداشته باشد، اگر این کتاب لایق خواندن نباشد، یک نفر مثل من نمی رود آن را بخواند. اهمیت «دُن آرام» شولوخف، به خاطر این است که چفت و بند داستانى اینها خیلى محکم است؛ یعنى همه جاى این داستان، صحیح پیش آمده است. 

شایان ذکر است «دن آرام» میخائیل شوخولف با ترجمه به آزین، قبل از انقلاب از سوی نشر نیل منتشر شده بود که اخیرا بار دیگر تجدید چاپ شده است. «دن آرام» از آثار جاویدانه ادبیات جهان بشمار می‌رود که به شیوه رئالیزم اجتماعی به نگارش درآمده و رویدادهای یک دوره بسیار با اهمیت تاریخ مردم روسیه را به بهترین طرز و عالی‌ترین بیان بازتاب می‌دهد. میخائیل شولوخف در 24 ماه مه سال 1905 در روستای کروژلین واقع در بخش قزاق نشین وشنسکایا به دنیا آمد. پدرش یک دهقان خرده مالک بود. از 18 سالگی نوشته‌های شولوخف در مطبوعات به چاپ رسید و در جنگ دوم جهانی شولوخف به عنوان خبرنگار در جنگ شرکت داشت. 

بخش اول رمان ما را وارد فاجعه زندگی دو موجود جوان می‌سازد، گریگوری ملخوف و آکسینیا آستاخووا، همسر استپان آستاخوف. آکسینیا، که موجودی است زورمند و آزاد، به ضد کیفیت سبعانه و احمقانه سنت‌های تقریباً قرون وسطایی، که زنان قزاق اسیر آنان‌اند، طغیان می‌کند. در مقابل او، شوهری است ضعیف و مطیع، که ابتدا کوشید تا به همسرش نزدیکی جوید، ولی سپس به سنتهای قادر مطلق گردن می‌نهد. صورت نوعی آکسینیا در ادبیات روس جا افتاده است. وی، که زنی است متهور، زیبا و مغرور، برای دفاع از حق برخورداری از عشق و خوشبختی آماده هر کاری هست، شوهرش به سربازی رفته و او تسلیم عشق گناه آلود می‌شود و به کام شهوت فرو می‌رود. در بخش دوم، نزاعهای خانوادگی به جدال‌های تاریخی و توفان‌های داخلی به توفان‌های انقلابی دامنه گستر می‌شود. در نخستین صحنه بخش سوم، جنگ جهانی اول آغاز می‌شود و قزاق‌ها از محدوده زادبوم خود خارج شده‌اند. 

نویسنده دو چهره جنگ را به ما می‌نمایاند: یکی چهره غیر انسانی و دیگری چهره قهرمانی آن. سپس دو انقلاب، انقلاب فوریه و انقلاب کبیر اکتبر روی می‌دهند. به موازات رویدادها در مقیاس ملی، رویدادهای زندگی خانوادگی و محلی وصف می‌شوند. در اینجا نیز تغییرات بزرگ را، که بازتاب تغییرات تاریخی‌اند، شاهدیم. منتقدان دن آرام را «حماسه‌ای تراژیک» خوانده‌اند، تراژدی یک زوج، یک قوم، یک عصر؛ ولی حماسه مردی مغرور، با شهامت و در جستجوی مطلق. 

بخشی از کتاب: 
ده روزی به برگشتن قزاق‌ها مانده بود و آکسینا همچنان تو تب و تابِ عشقِ تلخِ دیررس‌اش. گریگوری هم با وجود تهدیدهای پدر، شب‌ها پنهانی می‌رفت پیش‌اش و صبح‌ها آفتاب نزده برمی‌گشت. توی پانزده روز، مثل اسبی که بیش از توانایی‌اش از گرده‌اش کار کشیده باشند از نا و رمق رفته بود. بیدارخوابیِ شب‌ها پوست گندمگون صورت و لپ‌های برجسته‌اش را کبود کرده بود و چشم‌های خشک سیاه‌اش ته حدقه‌ گود نشسته نگاه خسته‌ای داشت.
 
آکسینا دیگر بی آن‌که در بند پوشاندن صورتش با روسری باشد این ور و آن‌ور می‌رفت. پیوند دیوانه‌وارشان چنان عجیب و چنان آشکار بود و آتشی که جفت‌شان بی هیچ شرم و لاپوشانی توش می‌سوختند چنان هرمی داشت که زیر چشم همسایه‌ها سیاه و پکیده‌شان می‌کرد و کسانی که به آن دو بر می‌خوردند بی این که چرایش را بدانند خجالت می‌کشیدند نگاهشان کنند... زن‌ها که تهِ دل به آکسینا حسودی‌شان می‌شد تف و لعنت‌اش می‌کردند و با خوش حالی بدخواهانه‌ای چشم به راه استپان بودند. کنج‌کاوی آرام و قرارشان را سلب کرده بود و همه‌ فکر و ذکرشان این شده بود که این گره چطور باز خواهد شد. 

  • محمدرضا گلشن زاده
  • ۰
  • ۰

پایی که جاماند روایت یک تخریبچی از اسارت

 پایی که جاماند روایت یک تخریبچی از اسارت

 


 پایی که جاماند روایت یک تخریبچی از اسارت

 

 

پایی که جاماند  پایی که جاماند 

معرفی کتاب پایی که جا ماند ، سید ناصر حسینی ‍‍‍پور[1]: (از 808 روزی که در اسارت بودم، تنها خاطرات 200 روز را نوشتم ) .
‏‏سرشناسه:حسینی‌پور، سیدناصر
‏عنوان و نام پدیدآور:پایی که جا ماند : یادداشت های روزانه سید ناصر حسینی‌پوراز زندان‌های مخفی عراق/سیدناصر حسینی‌پور ؛ [ تهیه‌کننده ] دفتر ادبیات و هنر مقاومت.
‏مشخصات نشر:تهران : شرکت انتشارات سوره مهر، ‏‫۱۳۹۰.
‏مشخصات ظاهری:‏‫۷۶۸ص.: مصور،عکس.
‏شابک:‫978-600-175-224-7
‏موضوع:حسینی‌پور، سید‌ناصر -- خاطرات
‏موضوع:جنگ ایران و عراق، ۱۳۵۹ - ۱۳۶۷ -- اسیران -- خاطرات
‏شناسه افزوده:شرکت انتشارات سوره مهر
‏شناسه افزوده:سازمان تبلیغات اسلامی. حوزه هنری. دفتر ادبیات و هنر مقاومت
‏رده بندی کنگره:‏‫DSR۱۶۲۹ /ح۵۵۵آ۳ ‏‫۱۳۹۰
‏رده بندی دیویی:‏‫۹۵۵/۰۸۴۳۰۹۲
‏شماره کتابشناسی ملی: ‎۲‎۴‎۸‎۷‎۳‎۸‎۳
- سیدناصر حسینی پور: من در جزیره مجنون دیده‌بان بودم. کار دیده‌بان مشخص است و تفاوتش با رزمنده عادی در این است که عمل او باید حساب شده و دقیق باشد و به روز گزارش بدهد. وقتی اسیر شدم هم دیده‌بان بودم، اما نه دیده‌بانی که فعالیت جبهه و خاکریز عراقی‌ها را زیر نظر داشته باشد، بلکه دیده‌بان بدی‌ها و خوبی‌ها دشمن، دیده‌بان اتفاقات ناب و خوبی و بدی اسرای خودمان که گاهی برخی شان کم می‌آورند، شدم. این دیده‌بانی را به صورت یادداشت‌های روزانه درآوردم. من دو بند کفش داشتم که یکی از دیگری بلندتر بود. بند کوتاه‌تر برای حساب روز بود و بند دیگر برای حساب ماه‌ها. به یک بند به حساب هر روز یک گره می‌زدم و به بند بلندتر به حساب هر ماه یک گره. یادداشت‌های روزانه را هم در کاغذهای سیمانی می‌نوشتم که با رفتن بچه‌ها به بیگاری بدست می‌آمد. همچنین خاطرات را روی زرورق سیگار و حاشیه روزنامه‌های عراقی می‌نوشتم...بیش از 300 اسیر ایرانی در این اردوگاه‌ها بر اثر بیماری یا عفونت شهید شدند و این موضوع اصلا برای عراقی‌ها مهم نبود. زمانی که اعلام شد قرار است اسرای قطع عضوی آزاد بشوند، اسم 750 اسیر از اسرای مخفی را نوشتم و در یک لنگه عصایم مخفی کردم. در لنگه دیگر هم خاطراتم را مخفی می‌کردم. هیچ وقت نشد که افسران عراقی از نوشتن و مخفی کردن خاطراتم آگاه شوند.
سید ناصر این کتاب را به شکنجه گر خود تقدیم می کند و در متن تقدیمیه کتاب آورده است: تقدیم به ولید فرحان گروهبان بعثی اهل بصره. نمی دانم شاید در جنگ اول خلیج فارس توسط بوش پدر کشته شده باشد. شاید هم در جنگ دوم خلیج فارس توسط بوش پسر کشته شده باشد، شاید هم زنده باشد. مردی که اعمال حاکمانش باعث نفرین ابدی سرزمینش شد. مردی که سالها مرا در همسایگی حرم مطهر جدم شکنجه کرد. مردی که هر وقت اذیتم می کرد نگهبان شیعه عراقی علی جارالله اهل نینوا در گوشه ای می نگریست و می گریست. شاید اکنون شرمنده باشد. با عشق فراوان این کتاب را به او تقدیم می کنم. به خاطر آن همه زیبایی هایی که با اعمالش آفرید و آنچه بر من گذشت جز زیبایی نبودـ و ما رایت الا جمیلا......
بخش هایی از این کتاب:
- در حالی که سرم پایین بود، کنارم نشست، موهایم را گرفت و سرم را بالا آورد؛ چنان به صورتم زل زد، احساس کردم اولین بار است ایرانی می‌بیند. بیشتر نظامیان از همان لحظه اول اسارتم اطرافم ایستاده بودند و نمی‌رفتند. زیاد که می‌ماندند، با تشر یکی از فرماندهان و یا افسران ارشدشان آن جا را ترک می‌کردند. چند نظامی جدید آمدند. یکی از آنها با پوتین به صورتم خاک پاشید. چشمانم پر از خاک شد. دلم می‌خواست دست‌هایم باز بود تا چشم هایم را بمالم. کلمات و جملاتی بین آنها رد و بدل می‌شد که در ذهنم مانده. فحش‌ها و توهین‌هایی که روزهای بعد در العماره و بغداد زیاد شنیدم. یکی‌شان که آدم میان سالی بود گفت: لعنه الله علیکم ایها الایرانیون المجوس. دیگری گفت: الایرانیون اعداء العرب. دیگر افسر عراقی که مودب تر از بقیه به نظر می‌رسید، گفت: لیش اجیت للحرب؟ چرا آمدی جبهه؟ بعد که جوابی از من نشنید، گفت: بکشمت؟ آنها با حرف‌هایی که زدند، خودشان را تخلیه کردند.
*
دستش را به طرفم دراز کرد تا ساعتم را بگیرد. ساعت را که درآوردم، انداختمش توی آب! عاقبت این کار را می‌دانستم. برایم سخت بود ساعت مچی برادر شهیدم روی دست کسانی باشد که قاتلان او بودند… حق داشت عصبانی شود، این کار او را عصبانی کرد که با لگد به چانه‌ام کوبید و با قنداق اسلحه‌اش به کتفم زد. به صورتم تف انداخت، احساس کردم عقده‌اش کمی خالی شد.
**
یکی از آنها که پرچم عراق دستش بود، کنارم حاضر شد. آدم عصبی به نظر می‌رسید، تکه کلامش :کلّکم مجوس و الخمینیون اعداء العرب بود، چند بار با چوب پرچم به سرم کوبید. از حالاتش پیدا بود که تعادل روانی ندارد. از من که دور شد حدود 10، 15 متر پشت سرم، کنار جنازه یکی از شهدا وسط جاده بود،‌ ایستاد. جنازه از پشت به زمین افتاده بود. نظامی سیاه سوخته عراقی کنار جنازه ایستاد و یک دفعه چوب پرچم عراق را به پایین جناق سینه شهید کوبید، طوری که چوب پرچم درون شکم شهید فرو رفت. آرزو می‌کردم بمیرم و زنده نباشم. نظامی عراقی برمی‌گشت، به من خیره می‌شد و مرتب تکرار می‌کرد: اینجا جای پرچم عراقه
***
نگهبان زندان با گاز انبر مقداری از محاسنش را کنده بود… اما وقتی حرف می‌زد عراقی‌ها را تا استخوان می‌سوزاند. پاسدار بود و حاضر نبود تحت هیچ شرایطی پاسدار بودنش را به خاطر مصلحت کتمان کند. معاون زندان که ستوان یکم بود به او گفت: انت حرس الخمینی؟ احمد سعیدی در جوابش گفت: بله من پاسدار خمینی‌ام! ستوان که حرف‌هایش را فاضل ترجمه می‌کرد، گفت: هنوز هم با این وضعیتی که داری به خمینی پای‌بندی؟ در جواب ستوان گفت: هر کس رهبر خودشو دوست داره. یعنی شما می‌خواید بگید صدام رو دوست ندارید، اسارت عقیده رو عوض نمی‌کنه، عقیده رو محکم می‌کنه....

[1] . حسینی‌پور از جانبازان هشت سال دفاع مقدس است که در 16 سالگی به جبهه می‌رود و با ازدست دادن یک پایش پس از سالها اسارت به کشورمان بازمی‌گردد.

 پایی که جاماند روایت یک تخریبچی از اسارت

 



یادداشت های سید ناصر حسینی پور از ادوگاه های مخفی اسرای ایرانی
�این کتاب را به "ولید فرحان” خشن‌ترین گروهبان بعث
عراق تقدیم می‌کنم!�

عراقی ها او را به‌ عنوان پیک شهید سردار علی هاشمی معرفی کرده بودند و این یعنی آغاز شکنجه های دردآور برای به‌دست آوردن اطلاعات؛ آن هم روی نوجوان ۱۶ ساله ای که یک پایش هم قطع شده بود. بعد او یک ماه در بیمارستان بستری کردند تا حالش بهتر شود و سپس به پادگان صلاح‌الدین بردند، محلی که در آن حدود ۲۲ هزار اسیر مفقود الاثر ایرانی که نام‌شان در فهرست صلیب سرخ ثبت نشده بود، به‌صورت مخفیانه نگهداری می شدند.

در این پادگان که در ۱۵ کیلومتری تکریت قرار داشت، از یک اردوگاه ۴۵۰۰ نفری، ۳۲۰ نفر به شهادت رسیدند که عراق پس از آزادی اسرا، هرگز نپذیرفت که این افراد در گروه اسرای ایرانی قرار داشتند.

در روزهای اسارت در پادگان صلاح‌الدین، با صفحه‌های آخر کتاب‌های مرتبط با سازمان مجاهدین خلق که برای مطالعه در اختیارش قرار می‌دادند، دفترچه یادداشت درست کرد و حوادث روزانه را با کدگذاری روی آنها نوشت. البته از کاغذ سیگار و حاشیه‌های روزنامه‌های القادسیه و الجمهوریه استفاده کرد. سپس این یادداشت‌ها را در یک عصا و اسامی ۷۸۰ اسیر ایرانی کمپی که در آن بود را در عصای دیگرش جاسازی کرد و در روز آزادی (۲۲ تیر ۱۳۶۹) به ایران آورد.

این ماجرای ثبت خاطراتی است که بعدها با عنوان �پایی که جا ماند� منتشر شد و این روزها چاپ نوزدهمش در دست افراد اهل مطالعه است.

کتاب �پایی که جا ماند�، نوشته سید ناصر حسینی‌پور است که دی ماه سال گذشته رونمایی شد. رسیدن به چاپ نوزدهم در طی سه ماه نشان دهنده گیرایی و جذابیت این کتاب برای مخاطب است اما این، همه‌ی ویژگی های منحصر به‌فرد این کتاب راوی اتفاق‌های روزانه در پایان همان شب می نوشته است و این یعنی ذکر دقیق جزئیات و اتفاق‌ها. از طرفی همین نگارش روزانه و در دل حوادث موجب شده است تا روایت کتاب از گرما و احساس خاصی برخوردار باشد. مثلا دیوار نوشته های اردوگاه هم در کتاب از قلم نیفتاده است و نگهبان‌ها به صورت مختصر توصیف شده اند.

نکته دیگر این است که بر خلاف اکثر خاطرات اسارت که از بازداشتگاه ها شروع می شود، این کتاب نحوه اسارت راوی و همچنین نوع برخورد عراقی ها با او را نیز بیان می کند. شرح مکالمه و حتی مجادله های صورت گرفته میان او و بازجوهای عراقی یکی دیگر از امتیازهای این کتاب است. بیان اعتراف های سربازان عراقی درباره جنگ و ناحق بودن‌شان نیز در کتاب آمده است و طبیعتا بیان سفاکی های افسران عراقی و پای‌مردی اسیران ایرانی هم در کتاب به چشم می خورد.

کابل، باتوم، شلنگ و چوب خیزران، اسکان در توالت خیس و نجس، فروکردن سر درون توالت برای خوردن مدفوع، کندن ریش با انبر، خوابیدن روی زمین داغ، بیهوشی از تشنگی، بستن آب و مکیدن لوله خالی برای یک قطره آب، سوزاندن ابرو، سیلی زدن به گوش هم‌دیگر، قضای حاجت در�داخل خوابگاه از شدت فشار وقتی که نمی‌گذارند بچه‌ها به�دستشویی بروند، ادار کردن روی سر بچه‌ها، شهید شدن از شدت تشنگی و گرسنگی، پاشیدن آب جوش به صورت، برهنه کامل نشستن زیر آفتاب و جلوی چشم دیگر اسرا و نگهبان‌ها، کتک خوردن داخل گونی، انداختن داخل کانال فاضلاب و خوراندن تاید به بچه ها؛ برخی از شکنجه‌ها و آزار و اذیت‌های نگهبان‌های عراقی است.

اگر فکر می کنید درباره دوران اسارت رزمنده های ایرانی در عراق چیز زیادی می دانید، این کتاب را از دست ندهید تا نظرتان تغییر کند. البته شاید حسینی پور تیر آخر را همان اول کتاب زده باشد. تیری که مرتضی سرهنگی مدیر دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری�از نشستن آن به هدف در اولین برخوردش با کتاب خبر می دهد:

�یک روز وقتی به دفتر کارم رسیدم، نگاهم به میزی افتاد که دو جزوه قطور روی آن گذاشته شده بود، اول ناراحت شدم که در شلوغی کارها، این دیگر چیست؟ بعد از دقایقی آن را ورق زدم و رسیدم به تقدیمیه کتاب، همان‌جا ماندم و تا چند روز جلوتر نرفتم. وقتی دیدم این کتاب به کسی تقدیم شده که شکنجه‌گر این آزاده بوده است، اولین چیزی که به ذهنم رسید، این بود که این شخص برای اسارتش و به تبع آن برای جنگیدنش، معنای عالی قائل بوده است. تا مدت‌ها من و این متن مانده بودیم و به هم نگاه می‌کردیم تا اینکه خواندن آن را شروع کردم و یک ماه طول کشید.�

آن چند خط که این‌طور یک ماه سرهنگی را معطل کرد این بود: �این کتاب را به "ولید فرحان” خشن‌ترین گروهبان بعث عراق تقدیم می‌کنم! نمی‌دانم شاید در جنگ‌های خلیج فارس توسط بوش پدر یا بوش پسر کشته شده باشد. شاید هم هنوز زنده باشد. مردی که اعمال حاکمانش باعث نفرین ابدی سرزمینش شد. مردی که مرا سال‌ها در همسایگی حرم مطهر جدم شکنجه کرد. مردی که هر وقت اذیتم می‌کرد، نگهبان شیعه عراقی، علی جار الله در گوشه‌ای می‌نگریست و می‌گریست. شاید اکنون فرحان شرمنده باشد. با عشق فراوان این کتاب را به او تقدیم می‌کنم، به خاطر آن همه زیبایی که با اعمالش آفرید و آنچه بر من گذشت جز زیبایی نبود.�

 پایی که جاماند روایت یک تخریبچی از اسارت

 



یک روایت استثنایی
حضرت آیت الله خامنه‌ای  پس از مطالعه کتاب «پایی که جا ماند» نکاتی را در حاشیه‌ی کتاب متذکر شدند. رهبر انقلاب در این تقریظ ضمن برشمردن ارزش‌های این کتاب و تجلیل از نویسنده آن یادآور شدند

حضرت آیت الله خامنه‌ای  پس از مطالعه کتاب «پایی که جا ماند» نکاتی را در حاشیه‌ی کتاب متذکر شدند. رهبر انقلاب در این تقریظ ضمن برشمردن ارزش‌های این کتاب و تجلیل از نویسنده آن یادآور شدند: «تاکنون هیچ کتابی نخوانده و هیچ سخنی نشنیده‌ام که صحنه‌های اسارت مردان ما در چنگال نامردمان بعثی عراق را، آن چنان که در این کتاب است به تصویر کشیده باشد.»

بسمه تعالی
تاکنون هیچ کتابی نخوانده و هیچ سخنی نشنیده‌ام که صحنه‌های اسارت مردان ما در چنگال نامردمان بعثی عراق را، آن چنان که در این کتاب است به تصویر کشیده باشد. این یک روایت استثنایی از حوادث تکان دهنده‌ای است که از سویی صبر و پایداری و عظمت روحی جوانمردان ما را، و از سویی دیگر پستی و خباثت و قساوت نظامیان و گماشتگان صدام را، جزء به جزء و کلمه به کلمه در برابر چشم و دل خواننده می‌گذارد و او را مبهوت می‌کند. احساس خواننده از یک سو شگفتی و تحسین و احساس عزت است، و از سویی دیگر: غم و خشم و نفرت. ۱۳۹۱/۶/۲

کارهای لازم:
ـ ترجمه‌ی سلیس به زبان‌های عربی و انگلیسی.
ـ درود و سلام به خانواده‌های مجاهد و مقاوم حسینی.

 پایی که جاماند روایت یک تخریبچی از اسارت

 


به گزارش نامه به نقل از رجانیوز، سردار بهمن کارگر رئیس جدید بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس با اعلام این خبر گفت: از امسال معرفی کتاب منتخب حوزه ادبیات دفاع مقدس را در دستور کار گذاشته‌ایم و قرار است هم زمان با این ایام اثر برتر معرفی ‌کنیم که امسال کتاب «پایی که جا ماند» را به عنوان برترین کتاب انتخاب کرده‌ایم.

مقام معظم رهبری اخیرا بر این کتاب دست نوشته‌ای نگاشته‌اند و با بیان اینکه تاکنون هیچ کتابی نخوانده و هیچ سخنی نشنیده‌ام که صحنه های اسارت مردان ما در چنگال نامردمان بعثی عراق را آنچنان که در این کتاب آمده است به تصویر کشیده باشد، افزوده‌اند: « این یک روایت استثنایی از حوادث تکان دهنده‌ای است که از سویی صبر و پایداری و عظمت روحی جوانمردان ما را، و از سویی دیگر پستی و خباثت و قساوت نظامیان و گماشتگان صدام را، جزء به جزء و کلمه به کلمه در برابر چشم و دل خواننده می‌گذارد و او را مبهوت می‌کند. احساس خواننده از یک سو شگفتی و تحسین و احساس عزت است، و از سویی دیگر غم و خشم و نفرت.… درود و سلام به خانواده‌های مجاهد و مقاوم حسینی».

«پایی که جا ماند» شامل ۱۹۸ خاطره از سید ناصر حسینی پور است. او در این کتاب به خاطرات اسارت چندین ‌ساله‌اش در اردوگاه‌های عراقی، می‌‌پردازد.

 



کتابی که در کمتر از سه ماه به چاپ نوزدهم رسید؛
دل‌تان را به «پایی که جا ماند» بسپارید
چند نظامی جدید آمدند. یکی از آنها با پوتین به صورتم خاک پاشید. چشمانم پر از خاک شد. دلم می‌خواست دست‌هایم باز بود تا چشمهایم را بمالم. کلمات و جملاتی بین آنها رد و بدل می‌شد که در ذهنم مانده. فحش‌ها و توهین‌هایی که روزهای بعد در العماره و بغداد زیاد شنیدم.
گروه فرهنگی- محمد رضا شهبازی: عراقی ها او را به‌عنوان پیک شهید سردار علی هاشمی معرفی کرده بودند و این یعنی آغاز شکنجه های دردآور برای به‌دست آوردن اطلاعات؛ آن هم روی نوجوان 16 ساله ای که یک پایش هم قطع شده بود. بعد او یک ماه در بیمارستان بستری کردند تا حالش بهتر شود و سپس به پادگان صلاح‌الدین بردند، محلی که در آن حدود 22 هزار اسیر مفقود الاثر ایرانی که نام‌شان در فهرست صلیب سرخ ثبت نشده بود، به‌صورت مخفیانه نگهداری می شدند.
در این پادگان که در 15 کیلومتری تکریت قرار داشت، از یک اردوگاه 4500 نفری، 320 نفر به شهادت رسیدند که عراق پس از آزادی اسرا، هرگز نپذیرفت که این افراد در گروه اسرای ایرانی قرار داشتند.
در روزهای اسارت در پادگان صلاح‌الدین، با صفحه‌های آخر کتاب‌های مرتبط با سازمان مجاهدین خلق که برای مطالعه در اختیارش قرار می‌دادند، دفترچه یادداشت درست کرد و حوادث روزانه را با کدگذاری روی آنها نوشت. البته از کاغذ سیگار و حاشیه‌های روزنامه‌های القادسیه و الجمهوریه استفاده کرد. سپس این یادداشت‌ها را در یک عصا و اسامی 780 اسیر ایرانی کمپی که در آن بود را در عصای دیگرش جاسازی کرد و در روز آزادی (22 تیر 1369) به ایران آورد.
این ماجرای ثبت خاطراتی است که بعدها با عنوان «پایی که جا ماند» منتشر شد و این روزها چاپ نوزدهمش در دست افراد اهل مطالعه است.
کتاب "پایی که جا ماند"، نوشته سید ناصر حسینی‌پور است که دی ماه سال گذشته رونمایی شد. رسیدن به چاپ نوزدهم در طی سه ماه نشان دهنده گیرایی و جذابیت این کتاب برای مخاطب است اما این، همه‌ی ویژگی های منحصر به‌فرد این کتاب نیست.

راوی اتفاق‌های روزانه در پایان همان شب می نوشته است و این یعنی ذکر دقیق جزئیات و اتفاق‌ها. از طرفی همین نگارش روزانه و در دل حوادث موجب شده است تا روایت کتاب از گرما و احساس خاصی برخوردار باشد. مثلا دیوار نوشته های اردوگاه هم در کتاب از قلم نیفتاده است و نگهبان‌ها به صورت مختصر توصیف شده اند.
نکته دیگر این است که بر خلاف اکثر خاطرات اسارت که از بازداشتگاه ها شروع می شود، این کتاب نحوه اسارت راوی و همچنین نوع برخورد عراقی ها با او را نیز بیان می کند. شرح مکالمه و حتی مجادله های صورت گرفته میان او و بازجوهای عراقی یکی دیگر از امتیازهای این کتاب است. بیان اعترافهای سربازان عراقی درباره جنگ و ناحق بودن‌شان نیز در کتاب آمده است و طبیعتا بیان سفاکی های افسران عراقی و پای‌مردی اسیران ایرانی هم در کتاب به چشم می خورد.
کابل، باتوم، شلنگ و چوب خیزران، اسکان در توالت خیس و نجس، فروکردن سر درون توالت برای خوردن مدفوع، کندن ریش با انبر، خوابیدن روی زمین داغ، بیهوشی از تشنگی، بستن آب و مکیدن لوله خالی برای یک قطره آب، سوزاندن ابرو، سیلی زدن به گوش هم‌دیگر، قضای حاجت در داخل خوابگاه از شدت فشار وقتی که نمی‌گذارند بچه‌ها به دستشویی بروند، ادار کردن روی سر بچه‌ها، شهید شدن از شدت تشنگی و گرسنگی، پاشیدن آب جوش به صورت، برهنه کامل نشستن زیر آفتاب و جلوی چشم دیگر اسرا و نگهبان‌ها، کتک خوردن داخل گونی، انداختن داخل کانال فاضلاب و خوراندن تاید به بچه ها؛ برخی از شکنجه‌ها و آزار و اذیت‌های نگهبان‌های عراقی است.
اگر فکر می کنید درباره دوران اسارت رزمنده های ایرانی در عراق چیز زیادی می دانید، این کتاب را از دست ندهید تا نظرتان تغییر کند. البته شاید حسینی پور تیر آخر را همان اول کتاب زده باشد. تیری که مرتضی سرهنگی مدیر دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری از نشستن آن به هدف در اولین برخوردش با کتاب خبر می دهد:
«یک روز وقتی به دفتر کارم رسیدم، نگاهم به میزی افتاد که دو جزوه قطور روی آن گذاشته شده بود، اول ناراحت شدم که در شلوغی کارها، این دیگر چیست؟ بعد از دقایقی آن را ورق زدم و رسیدم به تقدیمیه کتاب، همان‌جا ماندم و تا چند روز جلوتر نرفتم. وقتی دیدم این کتاب به کسی تقدیم شده که شکنجه‌گر این آزاده بوده است، اولین چیزی که به ذهنم رسید، این بود که این شخص برای اسارتش و به تبع آن برای جنگیدنش، معنای عالی قائل بوده است. تا مدت‌ها من و این متن مانده بودیم و به هم نگاه می‌کردیم تا اینکه خواندن آن را شروع کردم و یک ماه طول کشید.»
آن چند خط که این‌طور یک ماه سرهنگی را معطل کرد این بود: «این کتاب را به "ولید فرحان" خشن‌ترین گروهبان بعث عراق تقدیم می‌کنم! نمی‌دانم شاید در جنگ‌های خلیج فارس توسط بوش پدر یا بوش پسر کشته شده باشد. شاید هم هنوز زنده باشد. مردی که اعمال حاکمانش باعث نفرین ابدی سرزمینش شد. مردی که مرا سال‌ها در همسایگی حرم مطهر جدم شکنجه کرد. مردی که هر وقت اذیتم می‌کرد، نگهبان شیعه عراقی، علی جار الله در گوشه‌ای می‌نگریست و می‌گریست. شاید اکنون فرحان شرمنده باشد. با عشق فراوان این کتاب را به او تقدیم می‌کنم، به خاطر آن همه زیبایی که با اعمالش آفرید و آنچه بر من گذشت جز زیبایی نبود.»
بخش‌هایی از کتاب
در حالی که سرم پایین بود، کنارم نشست، موهایم را گرفت و سرم را بالا آورد؛ چنان به صورتم زل زد، احساس کردم اولین بار است ایرانی می‌بیند. بیشتر نظامیان از همان لحظه اول اسارتم اطرافم ایستاده بودند و نمی‌رفتند. زیاد که می‌ماندند، با تشر یکی از فرماندهان و یا افسران ارشدشان آن جا را ترک می‌کردند. چند نظامی جدید آمدند. یکی از آنها با پوتین به صورتم خاک پاشید. چشمانم پر از خاک شد. دلم می‌خواست دست‌هایم باز بود تا چشمهایم را بمالم. کلمات و جملاتی بین آنها رد و بدل می‌شد که در ذهنم مانده. فحش‌ها و توهین‌هایی که روزهای بعد در العماره و بغداد زیاد شنیدم. یکی‌شان که آدم میان سالی بود گفت: لعنه الله علیکم ایها الایرانیون المجوس. دیگری گفت: الایرانیون اعداء العرب. دیگر افسر عراقی که مودب تر از بقیه به نظر می‌رسید، گفت: لیش اجیت للحرب؟ (چرا اومدی جبهه؟) بعد که جوابی از من نشنید، گفت: اقتلک؟ (بکشمت؟) آنها با حرف‌هایی که زدند، خودشان را تخلیه کردند.
*
دستش را به طرفم دراز کرد تا ساعتم را بگیرد. ساعت را که درآوردم، انداختمش توی آب! عاقبت این کار را می‌دانستم. برایم سخت بود ساعت مچی برادر شهیدم روی دست کسانی باشد که قاتلان او بودند... حق داشت عصبانی شود، این کار او را عصبانی کرد که با لگد به چانه‌ام کوبید و با قنداق اسلحه‌اش به کتفم زد. به صورتم تف انداخت، احساس کردم عقده‌اش کمی خالی شد.
*
یکی از آنها که پرچم عراق دستش بود، کنارم حاضر شد. آدم عصبی به نظر می‌رسید، تکه کلامش «کلّکم مجوس و الخمینیون اعداء العرب» بود، چند بار با چوب پرچم به سرم کوبید. از حالاتش پیدا بود که تعادل روانی ندارد. از من که دور شد حدود 10، 15 متر پشت سرم، کنار جنازه یکی از شهدا وسط جاده بود،‌ ایستاد. جنازه از پشت به زمین افتاده بود. نظامی سیاه سوخته عراقی کنار جنازه ایستاد و یک دفعه چوب پرچم عراق را به پایین جناق سینه شهید کوبید، طوری که چوب پرچم درون شکم شهید فرو رفت. آرزو می‌کردم بمیرم و زنده نباشم. نظامی عراقی برمی‌گشت، به من خیره می‌شد و مرتب تکرار می‌کرد: اینجا جای پرچم عراقه!
*
نگهبان زندان با گاز انبر مقداری از محاسنش را کنده بود... اما وقتی حرف می‌زد عراقی‌ها را تا استخوان می‌سوزاند. پاسدار بود و حاضر نبود تحت هیچ شرایطی پاسدار بودنش را به خاطر مصلحت کتمان کند. معاون زندان که ستوان یکم بود به او گفت: انت حرس الخمینی؟ احمد سعیدی در جوابش گفت: بله من پاسدار خمینی‌ام! ستوان که حرف‌هایش را فاضل ترجمه می‌کرد، گفت: هنوز هم با این وضعیتی که داری به خمینی پای‌بندی؟ در جواب ستوان گفت: هر کس رهبر خودشو دوست داره. یعنی شما می‌خواید بگید صدام رو دوست ندارید، اسارت عقیده رو عوض نمی‌کنه، عقیده رو محکم می‌کنه!
*
کتاب «پایی که جا ماند» در قطع رقعی و 768 صفحه با شمارگان 2500 نسخه و بهای 140 هزار ریال از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شده است.
آدرس فروشگاه مرکزی انتشارات سوره مهر: تهران - خیابان حافظ - خیابان سمیه - بین نجات اللهی و حافظ - جنب خانه عکاسان حوزه هنری/ تلفن: 2-88949791

 پایی که جاماند روایت یک تخریبچی از اسارت

 



روایتی خواندنی از دیدار نویسنده کتاب «پایی که جاماند» با رهبر انقلاب
بعضی از دوستان سیدناصر اسم خانواده‌ی او را گذاشته اند ۵+۱! چون در زمان جنگ ۵ برادر از این خانواده هم زمان در جبهه بودند به علاوه پدرشان. از آن ۵ نفر سید هدایت‌الله شهید می‌شود. سیدناصر اسیر و مجروح و دو برادر دیگر هم مجروح.
مشرق- فکر می‌کردم مثلا قرار است چه اتفاقی داخل جلسه بیفتد؟ اینکه بگویند کتاب خوب بود؟ بگویند آفرین که خاطراتتان را نوشتید و یک گوشه تاریخ را روشن کردید؟
نه! اصل ماجرا چیز دیگری است. رهبر انقلاب درکنار هزاران مسأله خرد و کلان، پیش از برگزاری اجلاس غیر متعهدها در تهران، نوشته‌ای بر حاشیه یک کتاب دیگر از کتاب‌های دفاع مقدس نوشتند و بنابراین، بلافاصله بعد از برگزاری تعداد زیادی دیدار با رؤسای کشورهای مختلف شرکت‌کننده در اجلاس غیر متعهدها، در اولین فرصت، از سیدناصر حسینی‌پور دعوت شد تا از کتاب خاطرات اسارت او تجلیل شود؛ از کتاب او، خود او، خانواده‌ی او و همه‌ی اینها با اقامه‌ی نماز ظهر و عصر به امامت آقا همراه بود. اصل متن و حاشیه همین است و عاقل را یک اشاره بس است.

قبل از دیدار البته جلسه‌ی دیگری برگزار شد با حضور خود سیدناصر حسینی‌پور و خانواده‌ی محترمشان. علیرضا مختارپور، دکتر مجتبی رحماندوست، سردار رحیم صفوی مشاور عالی نظامی رهبر انقلاب، حجت‌الاسلام رحیمیان نماینده ولی‌فقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران، حجت‌الاسلام ابوترابی فرد نماینده و نایب رئیس مجلس شورای اسلامی و محسن مؤمنی رئیس حوزه هنری. 
جلسه در اتاقی ساده و سفید رنگ برگزار شد و حضرات دور هم روی ۹ صندلی نشستند و هرکدام نکته‌ای گفتند و البته آقایان مختارپور و رحماندوست بیشترین نکات را درباره کتاب. مختارپور گفت این پنجاه و دومین کتابی است که آقا درباره‌اش به صورت عمومی حرفی زده‌اند و نوشته‌ای دارند و اگر قرآن و نهج البلاغه و ادعیه و بعضی کتب تاریخی و همچنین کتابهایی که از بابت نکته‌ای معرفی شده‌اند را کنار بگذاریم، ایشان حدود ۳۰ کتاب را توصیه کرده‌اند برای خواندن که همگی در باره جهاد مقدس ماست. نکات آقای رحماندوست هم جالب بود.



 پایی که جاماند روایت یک تخریبچی از اسارت

 



سید ناصر حسینی‌پور از ۱۴ سالگی رفته جنگ و در ۱۶ سالگی مجروح و اسیر شده و نزدیک به سه سال اسیر بوده. در این دوران پایش را آنجا گذاشته و عوضش ۲۳ صفحه یادداشت خلاصه و رمزی از خاطرات اردوگاه با خودش آورده. ظاهراً معامله‌ی خوبی نیست ولی بعد از اینکه طی مدت بیش از ۱۰ سال نوشتن خاطرات را از همان ۲۳ صفحه و البته آنچه در حافظه مانده بود و آنچه دیگران یادآوری کردند، تمام کرد و کتاب «پایی که جا ماند» در بیش از ۷۰۰ صفحه به جا ماند... نمی دانم، به عنوان یک مخاطب فکر می‌کنم شاید ارزشش را داشت!

آنچه رهبر انقلاب در پایان این کتاب نوشته‌اند زودتر از این جلسه لو رفته بود و روزنامه‌ها و خبرگزاری‌ها کار کرده بودند. حالا بعضی نگران بودند که دیگر چه محتوایی باقی مانده برای این جلسه که بخواهد منتشر بشود و من هنوز فکر می‌کنم مهمترین نکته این جلسه خود جلسه است. «دیدار و تجلیل از نویسنده کتاب پایی که جاماند و خانواده مجاهد او«.
این خبر می‌تواند تیترِیک حتی مطبوعات خارجی باشد. مهمترین فراز این یادداشت کوتاه هم این جمله است: «... این یک روایت استثنایی از حوادث تکان دهنده‌ای است که از سویی صبر و پایداری و عظمت روحی جوانمردان ما را و از سویی دیگر پستی و خباثت و قساوت نظامیان و گماشتگان صدام را جزء به جزء و کلمه به کلمه در برابر چشم خواننده می‌گذارد و او را مبهوت می‌کند.«...

آخر همین جلسه‌ی ابتدایی سیدناصر گفت: من دیده‌بان بودم و همیشه عراقی‌ها را از دور می‌دیدم. وقتی اسیر شدم هم تصمیم گرفتم دیده‌بان باقی بمانم این بار اما از نزدیک.
تقدیمیه این کتاب هم در نوع خودش جالب است. سیدناصر کتاب را تقدیم کرده به ولید فرحان سرنگهبان اردوگاه ۱۶ تکریت که شکنجه‌گرش بوده: با عشق فراوان این کتاب را به او تقدیم می‌کنم. به خاطر آن همه زیبایی‌هایی که با اعمالش آفرید. و آنچه بر من گذشت جز زیبایی نبود. و ما رایت الا جمیلا.
همین تقدیمیه آدم را شیفته خواندن کتاب می‌کند.

رفتیم داخل بیت و در صفهای نماز منتظر آمدن آقا شدیم. دو برادر دیگر سید ناصر هم بودند. بعضی از دوستان سیدناصر اسم خانواده‌ی او را گذاشته اند ۵+۱! چون در زمان جنگ ۵ برادر از این خانواده هم زمان در جبهه بودند به علاوه پدرشان. از آن ۵ نفر سید هدایت‌الله شهید می‌شود. سیدناصر اسیر و مجروح و دو برادر دیگر هم مجروح. یکی از برادرها هم طعم مبارزه و زندان را در زمان شاه چشیده بود. سیدناصر تخریب‌چی و دیده‌بان بوده و برادر بزرگشان فرمانده گردان و دیگری مسوول اطلاعات و یکی تک تیرانداز و ... خلاصه خودشان یک گردان بودند این ۵+۱.
همسرش هم آمده بود و سه بچه‌اش. دخترش کوچک بود و بغل مادر. گاهی هم صدایی به گریه بلند می‌کرد. چهره سیدناصر و برادرهایش بشاش بود. سیدناصر هیچ وقت فکر نمی‌کرد آن چند صفحه و این خاطرات او را برساند به اینجا.

آقا که آمدند سلام و علیک مختصری با جمع کردند و نماز شروع شد. معمولاً بین دو نماز هم بدون توجه به مأمومین، تعقیبات می‌خوانند؛ اما بین دو نماز برگشتند و ته صف‌ها را نگاه کردند، همانجا که صدای بچه کوچکی گاهی به گریه بلند می‌شد. این توجه آقا به بچه‌های کوچک برای من البته تازگی نداشت.

 پایی که جاماند روایت یک تخریبچی از اسارت

 




بعد از نماز رفتیم در اتاق کناری نشستیم. رهبر انقلاب که وارد شدند، یک راست رفتند به طرف سید ناصر. او را قبلا ندیده بودند ولی شاید همان یکی دو قدمی که سید ناصر به سمت آقا برداشت آن هم لنگان با آن پای مصنوعی میزبان را هوشیار کرده بود که اصلی‌ترین مهمان کیست. سید ناصر یک راست رفت در بغل رهبر. او دست رهبر را می‌جست برای بوسیدن و رهبر صورت او را. سیدناصر را نزدیک یک دقیقه در آغوش نگه داشتند و در این موقع اشک ریختن همسر سید ناصر دیدنی بود. 
بعد هم آقا با برادرها و بقیه خانواده سلام و علیک کردند و همه نشستند.
»این کارهایی که از روی ایمان انجام می شود مثل خشت‌های اولیه محکمی است که بنا را نگه می‌دارد. ممکن است این سنگ‌های زیرین دیده هم نشود ولی اثر استحکامش هست. ذره ذره کارها و مقاومت‌های شما در آن لحظات سخت مثل قطره خونی در کالبد جمهوری اسلامی بوده و آن را زنده نگه داشته است. حالا دیگران ببینند یا نبینند، بدانند یا ندانند«.
آقا این حرف‌ها را برای اتفاقات دوران اسارت گفتند و بعد احساس کردند این حرفها برای جمع کمی بی‌مقدمه بوده. شروع کردند و ماجرای کتاب و ماجرای سیدناصر را تعریف کردن. و جمع که شاید بعضی‌شان کتاب را نخوانده بودند گوش می‌دادند.
بعد هم از خانواده پرسیدند و پدر و مادر و خواهر و برادرهای سید ناصر. 
آقا در آن دست‌نوشته دو نکته بعد از مطلب نوشته بودند به عنوان کارهای لازم که پیگیری شود یکی اینکه: «درود و سلام به خانواده مجاهد و مقاوم حسینی» که با برگزاری این جلسه انجام شد و دیگری: «ترجمه سلیس به زبان‌های عربی و انگلیسی» که در این جلسه هم تاکید دوباره کردند که: «بسیار کتاب خوبی است این کتاب و باید ترجمه شود تا بخوانند عرب‌ها و غیرعرب‌ها». و شنیدم که محسن مومنی گفت ترجمه کتاب در حال انجام است.

وسط جلسه دکتر ولایتی هم با یک سلام بلند آمد و نشست. رهبر انقلاب هم جواب سلامش را دادند و انگار که با دیدن او یاد مطلبی افتاده باشند، گفتند: «صدام با ما ۸ سال جنگید و آن همه فاجعه درست کرد. داخل زندان‌ها هم اینجور برخورد کرد که در این کتاب می‌خوانید. بعد از یک مدتی قدرتی خارجی یعنی آمریکا به او حمله کرد ولی ما حتی یک گلوله به ضرر صدام شلیک نکردیم چون دشمن او استکبار آمریکا بود. ما جلسه گذاشتیم و به همه ابلاغ کردم تا وقتی این دو با هم مشغول جنگ هستند ما وارد قضیه نمی شویم و به آمریکا کمکی نمی‌کنیم. با اینکه ما از صدام دل خوشی نداشتیم و نبود و نابودی او برای ما هم خوشایند بود ولی ما اصولی داریم که از آن عدول نمی‌کنیم؛ عدم همراهی با استکبار یکی از این اصول است. حالا مقایسه کنید آن رفتار ایران را با رفتار بعضی‌ها که مدعی هستند ولی با آمریکا و صهیونیستها همراه می‌شوند و علیه ملت‌های منطقه می‌جنگند. اینجا معلوم می‌شود اصولی یعنی چه و اصول‌گرا یعنی کی.
دکتر ولایتی داشت حظ می‌کرد. فضا کاملا جنبش غیر متعهدی شد!

رهبر انقلاب یک مجلد قرآن نفیس به سیدناصر هدیه دادند در آخر جلسه و هدایایی هم به همسر و بچه های سیدناصر. جلسه تمام شد دوباره با اشک و لبخند مثل شروع آن و آقا یکی از کتاب‌ها را برای همسر سیدناصر امضا کردند. هرچند حرف‌های مهمی در جلسه زده شد ولی من هنوز معتقدم شاید برگزاری خود این جلسه مهمتر از حرف‌هایش بود.

آنچه از کتاب «پایی که جا ماند» بر می‌آید روایت صادقانه‌ی سیدناصر حسینی‌پور است که هیچ ادعایی در نویسندگی ندارد. از رفقا شنیدم که به شوخی از سیدناصر پرسیده‌اند چرا شهید نشده است و او رندانه جواب داده بود: چون به دو چیز دل بسته بودم؛ یکی دوربین دیده‌بانی‌ام و دیگری یادداشت‌های روزانه‌ام. او اکنون در دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی کارمند میز ادبیات مقاومت بخش جنگ نرم شده است و جالب اینکه در سفری که همراه سعید جلیلی به عراق رفته بود از مسئولین عراقی خواسته بود اگر در اسناد استخبارات دفترچه خاطرات او در دوران جنگ (که هنگام اسارت به دست بعثی‌ها افتاد) را پیدا کردند، به او برگردانند.
به رفقا گفتم این مرد یک نویسنده است و خودش خبر ندارد. کسی که به نوشته‌هایش دل می‌بندد و بعد از سال‌ها امید دارد بخش گم‌شده‌ی آن را در اسناد استخبارات بیابد، یک نویسنده‌ی تمام عیار است، هرچند خودش خبر نداشته باشد. 
دور نخواهد بود که از او آثار دیگری هم ببینیم. شاید از یادداشت‌هایی که امید پیدا شدنش را دارد

مهدی قزلی/ khamenei.ir

 پایی که جاماند روایت یک تخریبچی از اسارت

 



نویسنده کتاب خواندنی «پایی که جا ماند» در خبرگزاری فارسزیارت ‌عاشورایی که مانع رفتنمان به کربلا شد/گروه 5+1 را در دفاع مقدس تشکیل دادیمخبرگزاری فارس: زیارت ‌عاشورایی که مانع رفتنمان به کربلا شد/گروه 5+1 را در دفاع مقدس تشکیل دادیم
خبرگزاری فارس: سیدناصر حسینی‌پور گفت: زمانی که در آستانه آزادی بودیم من و همراهانم را به خاطر خواندن زیارت عاشورا به کربلا نبردند. افسر استخباراتی به ما گفت: با خواندن زیارت عاشورا آرزوی زیارت قبر حسین(ع) را به گور خواهید برد.
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، مصاحبه با سیدناصر حسینی‌پور سهل ممتنع است؛ آسان از این لحاظ که حافظه بسیار خوبی دارد و بعد از گذشت این همه از اسارت هنوز خاطرات خود را با ریزترین جزئیات به خاطر می‌آورد. سخت از این جهت که محافظه‌کار است و نسبت به مصاحبه‌های خود بسیار حساس. هنوز هم بعد از گذشت دو دهه تحشیه‌نویسی می‌کند و یادداشت‌نویسی را به یک سنت در زندگی خود تبدیل کرده است. حسینی‌پور بعد از مصاحبه اصرار داشت که متن مصاحبه را پیش از انتشار بخواند و این کار را انجام داد و با دقت تمام متن را بار دیگر بازنویسی کرد. او هنوز هم به مانند یادداشت‌های زندان با مداد در حاشیه کاغذها می‌نویسد و این کار را با وسواس فراوانی انجام می‌دهد.

مصاحبه با سید ناصر حسینی‌پور به مناسبت سالروز آزادی اسرا از عراق انجام شد که با اندکی تاخیر از نظر می‌گذرانید:   

 

* متاسفانه من قدر عصای خود را ندانستم/ التماس کردم تا به جبهه اعزام شدم

 

به عنوان اولین سوال آیا هنوز آن عصایی را که به شما کمک کرد تا یادداشت‌های خود را داخل لوله‌ آن مخفی کنید تا با خود به ایران بیاورید را نگه داشته‌اید؟

این عصار را پس از ورود به ایران، تا سال 1372 به همراه داشتم. در این سال پای یکی از پسرعموهای من حین بازی فوتبال شکست و من عصا را به او امانت دادم. فکر می‌کردم از این عصا نگهداری خواهد کرد و خوب که شد به من پس خواهد داد اما در سال 1380 که عصا از وی خواستم، متوجه شدم که وی عصا را گم کرده و هر چه گشتیم نتوانستیم اثری از آن پیدا کنیم.

متاسفانه من قدر این عصا را ندانستم. این عصا یادآور خاطرات زیادی برای من بود و من در بازگشت از عراق در یک لنگه این عصا نام 780 نفر از کسانی را که در زندان‌های مخفی عراق بودند، مخفی کرده بودم تا تحویل مقامات هلال احمر ایران بدهم. در لنگه دیگر این عصا نیز رمزها و کدهایی را که هر کدام گرا و آدرس خاطره‌ای خاص بود، نگهداری کرده بودم. کدها و رمزهایی روز نوشت و که طبق ایام هفته نوشته شده بود. بیشتر اسم‌ها و نکاتی را که احتمال می‌دادم فراموشم شوند، در این دفترچه کوچک جیبی نوشته بودم. دوست داشتم از زندان عراق که آزاد شدم، این دفترچه کوچک جیبی را به عنوان یادگاری داشته باشم. 

 

 پایی که جاماند روایت یک تخریبچی از اسارت

 


آقای حسینی‌پور عکس‌هایی که از شما قبل از اسارت دیده می‌شوند بسیار جوان هستند و در کتاب هم اشاره کرده‌اید که از مکانی به غیر از محل زندگی خود به جبهه اعزام شده‌اید. چگونه توانستید با آن سن کم و در 14 سالگی به جبهه اعزام شوید؟

تلاش من از شهرستان محل سکونتم شهر گچساران از توابع استان کهکیلویه و بویراحمد، برای رفتن به جبهه بی‌فایده بود. هر چه شناسنامه جعل کردم و هر راهی را که ممکن بود امتحان کردم اما نتوانستم به جبهه بروم. من بارها غیبت‌های یک ماهه یا بیشتر از خانه داشتم. در همان دوران برای اینکه امورات خود را بگذرانم در نانوایی هم کار می‌کردم و کارهای نیمه وقت انجام می‌دادم تا پولی پس‌انداز کنم و به دیگر شهرها و استان ها‌ی همجوار بروم تا شاید برای رفتن به جبهه ثبت نامم کنند. به شهرهای دهدشت، بهبهان، نورآباد و شیراز رفتم شاید ثبت نامم کنند، موفق نشدم.  سماجت بسیاری به خرج دادم تا اینکه سرانجام از طریق یاسوج به جبهه اعزام شدم.   

آن وقت آنجا ممنوعیتی برای شما قائل نشدند؟

من آنجا زیاد التماس کردم و دست فرمانده‌ای به نام نوربخش را بوسیدم. دستش را که بوسیدم و زیاد گریه کردم از نظر روحی به هم ریخت. دستم را گرفت و مرا برد پیش مسئول اعزام نیروی بسیج و گفت: این سید رو با مسئولیت من ثبت نام کن. این را که گفت به تمام آرزوهایم رسیده بودم. فکر می‌کردم دارم خواب می‌بینم. 

 

* به ما(پدرم و برادرانم) می‌گفتند گروه  1+ 5

 

 پایی که جاماند روایت یک تخریبچی از اسارت

 


آقای نوربخش هنوز در قید حیات هستند؟

بله این فرمانده در قید حیات است و برادر دو شهید هستند. البته من از چند سال پیش با وی آشنایی داشتم. از سن دوازده سالگی که به اردوهای دانش‌آموزی به یاسوج  می‌رفتم همیشه فعال بودم و در مرکز توجه او بودم. این ارتباط من با نیت برقرار شده بود و همیشه دوست داشتم چنان فعال باشم که دل او را بدست آورم و نهایتا از این ارتباط استفاده کنم و بالاخره همین طور شد و  در سال 1365 توانستم از این ارتباط بهره ببرم و با توصیه او  به جبهه اعزام شوم.

سوالی هم در مورد خانواده شما، چه شد که از خانواده شما 6 نفر به جبهه رفتند و این شاید یکی از موارد نادر باشد که در دوران دفاع مقدس اتفاق افتاده باشد؟

پدرم و پنج تن از فرزندانش در جبهه حضور داشتند و هر یک در
  • محمدرضا گلشن زاده
  • ۰
  • ۰

 

22بهمن روز پیروزی انقلاب اسلامی ایران
از هفدهم تا 22 بهمن 57، ایران یکی از دوره های استثنایی تاریخ سیاسی جهان را گذرانید. در این ایام، دو دولت در یک مرکز و بدون هیچ گونه مرزبندی مواجه بودند. دولتی که پشتوانه و عامل مشروعیت خود را از دست داده و از قدرت نظامی محروم گشته و با انقلابی عظیم روبرو بود. و دولتی دیگر متکی به رهبری انقلاب توده های میلیونی مردم که به جای قدرت نظامی، تنها به ارتش مردم وابستگی داشت.

با وسعت یافتن دامنه های انقلاب، قرار بر این شد که سران ارتش پهلوی، دست به کودتا زده و با به دست گرفتن قدرت، انقلاب مردمی را سرکوب سازند. از این رو از ساعت چهار بعداز ظهر روز 21 بهمن 57، حکومت نظامی اعلام شد.


پس از اعلان حکومت نظامی، حضرت امام خمینی (ره) اعلام کرد که مردم به حکومت نظامی اعتنایی نکنند. مردم نیز همچنان به یورش خود به مراکز دولتی و نظامی و انتظامی ادامه دادند و تقریباً تمام این مراکز با اندک درگیری و مقاومت، تسخیر شد و به دست مردم افتاد.

 

این درگیری ها در روز بعد نیز به شدت ادامه یافت و در این روز هزاران زن و مرد و پیر و جوان، هر یک به اندازه توان خود برای سرنگونی نهایی رژیم ظلم و جور، کوشش کردند. آنها با سنگربندی در خیابان ها، سینه سپر کردن در برابر تانک ها و با فداکاری و جانفشانی، انقلاب را به پیروزی رساندند. نه فقط در تهران، بلکه در تمامی شهرهای ایران، درگیری مردم با بقایای رژیم شاه جریان داشت.

 

هنگامی که خبر حرکت نیروهای نظامی از شهرهای مختلف ایران به سمت تهران برای سرکوب قیام مردم پخش شد، مردم شهرهای مسیر به درگیری با نیروهای نظامی پرداختند و با بستن راه، مانع حرمت آنها به سمت تهران شدند. برخی از فرماندهان رده بالای ارتش در این درگیری ها به دست مردم کشته شدند تا سرانجام، ارتش، بی طرفی خود را اعلام کرد.

روز سرنوشت فرا رسید و در 22 بهمن 1357، نظام پوسیده ستمشاهی فرو ریخت و ریشه های فاسد دودمان سیاه پهلوی از این کشور اسلامی کنده شد. مبارزه پانزده ساله ملت مسلمان ایران به رهبری امام خمینی (ره) به ثمر رسید و با سرنگونی نظام 2500 ساله شاهنشاهی، انقلاب شکوهمند اسلامی ایران پیروز گردید.

22بهمن,روز 22 بهمن,وقایع 22 بهمن 57,مقاله 22 بهمن

22 بهمن روز پیروزی انقلاب اسلامی ایران

  • محمدرضا گلشن زاده
  • ۰
  • ۰

 گزارش خبرگزاری فارس، مراسم گرامیداشت هفته دفاع مقدس و آیین تودیع و معارفه مدیران کل سابق و جدید کتابخانه های عمومی استان تهران صبح امروز با حضور علیرضا مختارپور (دبیرکل نهاد کتابخانه های عمومی کشور)، مرتضی طلایی(عضو شورای اسلامی شهر تهران)، جمعی از مدیران کل ستاد، علی نیکنام، محمد حسین مطیعی و جمعی از کتابداران، کارکنان و مسئولان کتابخانه های عمومی استان تهران در سالن کنفرانس کتابخانه مرکزی تهران برگزار شد.

محمدحسین مطیعی مدیرکل سابق کتابخانه های عمومی تهران در ابتدای این جلسه با گرامیداشت هفته دفاع مقدس و ذکر خاطراتی از این دوران گفت: کتاب یکی از بهترین ابزارها برای بیان ارزش ها و رویدادهای دفاع مقدس محسوب می‌شود. ما به عنوان متولیان کتابخوانی و کتابخانه های عمومی می‌توانیم آثار این حوزه را در اختیار مخاطبان قرار دهیم.

وی در ادامه افزود: جای بسی خرسندی است که در 35 سال گذشته همواره در فضای فرهنگی مشغول به خدمت بوده ام و خوشحالم که بعد از من نیز آقای نیکنام عهده دار مسئولیت اداره کل کتابخانه های عمومی استان تهران خواهند بود. ایشان به عنوان یک کتابدار، چهره ای ایثارگر و فرهنگی نیز هستند که با تمام مسائل این حوزه ها آشنایی کامل دارند.

علی نیکنام مدیرکل جدید کتابخانه های عمومی استان تهران نیز در این مراسم اظهار داشت: تقارن برگزاری این مراسم در هفته دفاع مقدس و آیین گرامیداشت یاد و خاطره شهدای دفاع مقدس را به فال نیک می‌گیرم.

وی در ادامه افزود: از حسن اعتماد دبیرکل و معاونین نهاد در انتخاب من به عنوان مدیرکل کتابخانه های عمومی استان تهران تشکر می‌کنم و به آقای مطیعی بابت تلاش ها و خدمات شان برای نهاد در طول این سالها خسته نباشید می‌گویم و امیدوارم با همکاری کتابداران و همکاران محترم اداره کل کتابخانه های عمومی استان تهران ، اهداف و برنامه های عالی نهاد را اجرایی نماییم.

مرتضی طلایی عضو شورای اسلامی شهر تهران نیز در بخش دیگری از این مراسم با گرامیداشت یاد و خاطره شهدا و ایثارگران هشت سال دفاع مقدس اظهار داشت: بر این باورم که بعد از دوران دفاع مقدس نه تنها از حوزه دفاع نظامی خارج نشده ایم بلکه برای استمرار دفاع در برابر هجمه های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی همچنان در حال دفاع هستیم.

وی خاطرنشان کرد: برای ما و شما کتابداران و عزیزان نهاد کتابخانه های عمومی کشور که در جبهه فرهنگی فعالیت می‌کنید باید چنین نشست هایی را مستمر برگزار و دغدغه های فرهنگی ها را مطرح و برای آنها چاره اندیشی کنیم.

طلایی در ادامه با اشاره به تلاش های نظام سلطه بر علیه کشور تصریح کرد: نظام سلطه برای نابودی یک تمدن ابتدا به عرصه های فرهنگی نفوذ می‌کند. اثرگذاری در ناکارامد کردن نظام آموزشی، فروپاشی نظام خانواده و بی اثر کردن الگوها و چهره های فرهنگی، فرهیختگان و اندیشمندان جامعه از جمله برنامه های آنها برای رسیدن به مقاصدشان است.

وی در پایان عنوان داشت: وظیفه شما کتابداران پذیرایی شایسته از جوانانی است که به کتابخانه ها مراجعه می‌کنند. شما می‌توانید با معرفی کتاب و کالاهای فرهنگی، آنها در تفکر و اندیشیدن بهتر آماده کنید.

علیرضا مختارپور دبیرکل نهاد کتابخانه های عمومی کشور نیز در بخش دیگری از این مراسم ضمن گرامیداشت هفته دفاع مقدس اظهار داشت: کشورها در تمام دنیا روز پیروزی شان را جشن می‌گیرند ولی ما روز تجاوز و آغاز جنگ تحمیلی را گرامی می‌داریم که دلیل آن را باید در بیانات امام راحل (ره) و رهبر معظم انقلاب جستجو کرد. فتح الفتوح مردم ما برای بازپس گیری خاک از دست رفته نبود بلکه فتح الفتوح ما ساخته شدن جوانان برومندی بود که در دفاع مقدس فرهنگ دفاع، ایثار و شرف را یاد گرفته و آنرا منتشر کردند.

وی در ادامه توضیح داد: در واقع همین بروز جوانانی که همزمان با آغاز جنگ و در دوره دفاع مقدس توانستند فرهنگ ایثار و دفاع را بیاموزند، یکی از بزرگترین دستاوردهای دفاع مقدس بود، فلذا به خاطر همین است که مردم ما این روز را جشن می گیرند.

مختارپور همچنین افزود: یکی دیگر از ثمرات دفاع مقدس نیز حضور شهداء در زندگی، جامعه و اطراف ماست که این یک نعمت بزرگ برای همه ما محسوب می‌شود.

دبیرکل نهاد کتابخانه های عمومی کشور در ادامه با اشاره به سیاست های هشت گانه در دوره جدید نهاد گفت: شرح مفصل این سیاست ها را در یادداشت های آتی ام در پایگاه اطلاع رسانی نهاد به استحضار تمام کتابداران خواهم رساند اما در اینجا به اختصار آنها را برای شما کتابداران عزیز نام می‌برم: 1-کتابخانه محوری نه اداره و نهاد محوری 2-کتابدار محوری به طوری که کتابدار مهمترین عامل فعالیت در نهاد شود3- اولویت ادارات کل استانی و یا ادارات شهرستان در خدمت کتابخانه و کتابدار 4-دسترسی آسان و سریع  کتابدار به مدیران در کلیه سطوح نهاد 5-تلاش برای رفع دغدغه ها و تنگناها 6- حاکمیت اصول اخلاقی، ضابطه مندی و قانونگرایی 7- پرهیز از آمارسازی ها در اعلام تعداد اعضاء، کتب کتابخانه های عمومی و... 8-پرهیز از پرداختن به امور غیر مرتبط به کتابخانه

مختارپور در پایان صحبت هایش با آرزوی توفیق و موفقیت برای مدیرکل جدید کتابخانه های عمومی استان تهران گفت: آقای نیکنام یکی از یادگاران سرافراز و از ایثارگران و آزادگان دفاع مقدس هستند که حضور ایشان در اداره کل کتابخانه های عمومی استان تهران نعمتی مغتنم برای خدمت خواهد بود.

گفتنی است در بخش دیگری از این مراسم، جوائز مسابقات کتابخوانی هفته کرامت و هفته دفاع مقدس اداره کل کتابخانه های عمومی استان تهران نیز با حضور دبیرکل نهاد کتابخانه های عمومی کشور به برندگان آن اهداء شد.

  • محمدرضا گلشن زاده
  • ۰
  • ۰
حضرت فاطمه، برترین بانو سرور زنان عالم، دختر پیامبر اسلام و خدیجه کبری(س)، همسر امام علی(ع) و یکی از پنج تن آل عبا (اصحاب کساء) و بزرگ بانویی است که آیینه تمام نمای پیامبر اسلام اسلام است. حضرت فامطه، با ابوبکر بیعت نکرد و قاطعانه در مقابل او ایستاد. ایشان، در جریان غصب فدک و دفاع از خلافت امام علی(ع) خطبه‌ای خواند که به فدکیه معروف است. به مناسبت فرا رسیدن ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا و دهه فاطمیه، بسته پیشنهادی و سیر مطالعاتی شهادت حضرت فاطمه زهرا، ارائه می گردد.
گروه معارف رجانیوز- مصطفی امیری: حضرت فاطمه، برترین بانو سرور زنان عالم، دختر پیامبر اسلام و خدیجه کبری(س)، همسر امام علی(ع) و یکی از پنج تن آل عبا (اصحاب کساء) و بزرگ بانویی است که آیینه تمام نمای پیامبر اسلام اسلام است. حضرت فامطه، با ابوبکر بیعت نکرد و قاطعانه در مقابل او ایستاد. ایشان، در جریان غصب فدک و دفاع از خلافت امام علی(ع) خطبه‌ای خواند که به فدکیه معروف است.به مناسبت فرا رسیدن ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا و دهه فاطمیه، بسته پیشنهادی و سیر مطالعاتی شهادت حضرت فاطمه زهرا، ارائه می گردد.
 
پایگاه پژوهشی و تحلیلی راهبردی پس از انتشار پوستر «سیری در آسمان فاطمه» در سال ۱۳۹۲، که به معرفی ۱۶ کتاب شاخص پیرامون شخصیت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها می‌پرداخت و با استقبال قابل توجه مخاطبان مواجه شد، امسال و همزمان با سالروز شهادت آن حضرت، پوستر «سیری در آسمان فاطمه ۲» را منتشر کرد.
 
رهبر معظم انقلاب در مورد مطالعه در مورد شخصیت حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها می‌فرمایند: «مقام فاطمه‌ى‌ زهرا سلام‌اللَّه‌علیها در خور آن است که عقول برجسته‌ى انسان‌هاى بزرگ، در اصلی‌ترین رشته‌هاى تفکرشان بیندیشند و زبان‌هاى فصیح‌ترین و بلیغ‌ترین گویندگان و شعرا و سرایندگان، آن اندیشه‌ها را در قالب کلمات بیاورند و سرشارترین ذوق‌ها و جوشان‌ترین طبع‌هاى فیاض و سیال هنرمندان و شاعران، آن‌ها را به صورت شعر و سخن منظوم، با بهترین گویش‌ها و حنجره‌ها بیان کنند. اگر این‌طور بشود، شاید ذهن بشرِ متوسطِ امروز و ما که از معارف حقیقى الهى دوریم و کشش نداریم که در ذهن و دل و روحمان، حقایق والا و متعالى را درک بکنیم، بتوانیم گوشه‌یى از فضایل و مدایح و مناقب و محامد این بزرگوار را بفهمیم و درک کنیم.» (۱۳۶۸/۱۰/۲۸)
 
از همین‌رو، پایگاه راهبردی اقدام به طراحی و تولید دومین مجموعه کتاب پیشنهادی خود، با محوریت شخصیت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها نموده است. این بسته مطالعاتی به پیشنهاد حجت الاسلام مصطفی امیری، دانش آموخته حوزه علمیه قم، تهیه شده است. این مجموعه که در قالب پوستر «سیری در آسمان فاطمه ۲» منتشر شده است ۲۴ کتاب پیرامون شخصیت آن حضرت را، در ۱۰ موضوع مختلف معرفی می‌کند که این موضوعات عبارتند از: تاریخ و زندگی‌نامه، سیره و سبک زندگی، احادیث، در نگاه قرآن، از دیدگاه اهل سنت، شهادت، فضایل و مناقب، فدک، ادبیات داستانی و کتاب‌شناسی.
 
این مجموعه‌ی پیشنهادیِ کتاب در قالب یک پوستر در اختیار اهالی کتاب و کتابخوانی و محبین اهل‌بیت علیهم‌السلام قرار گرفته است. بی‌شک انتشار این پوستر در مساجد، هیآت و مراکز مذهبی، از مصادیق اعمال حسنه خواهد بود و موجب رضایت حضرت صاحب‌الزمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف؛ إن‌شاءالله.
 
 
 
معرفی کتب پیشنهادی سیر مطالعاتی حضرت فاطمه
 
و اکنون، به معرفی اجمالی کتاب های معرفی شده، خواهیم پرداخت:
 
تاریخ و زندگی نامه حضرت فاطمه
 
کتاب فاطمه از نگاه علی
 
 
کتاب فاطمه از نگاه علی سلام الله علیهما ابتدا به بیان علل نامیده شده آن بانوی بزرگ به فاطمه و معنای این اسم پرداخته شده و محبوبیت ایشان نزد خداوند متعال بیان شده است، آن گاه به سروری ایشان نسبت به همه زنان جهان در این جهان و جهان باقی اشاره شده و محوریت خشم و رضای خداوند متعال در خشم و رضای فاطمه زهرا برجسته شده و ابعادی از پاکی، طهارت ظاهری و معنوی، عفت، حیاء، عصمت، عبادت و علم ایشان بیان شده است. در ادامه نگارنده از منظر امام علی به معرفی شخصیت همسر گرامی ایشان پرداخته و چگونگی ازدواج آن دو با هم و نیز گوشه‌هایی از زندگانی آن دو در کنار هم را توصیف نموده است. نویسنده در همین زمینه به برخی از صفات فاطمه زهرا از زبان امام علی مانند تلاش و زحمت او در خانه، قناعت و زهد وی، مظلومیت و حقانیت ایشان، روابط صمیمی ایشان با امیرالمؤمنین در منزل و مصایب ایشان اشاره نموده و چگونگی رحلت و شهادت آن بانوی بزرگ را از زبان امام علی بیان کرده است. چراکه، نویسنده، معتقد است براى ترسیم چهره ملکوتى دُخت رسول خدا(ص) و تبیین ابعاد شخصیت بى‏نظیر زهراى اطهر(س) کسى بهتر از همسر وی،  امیرالمومنین(ع) نمى‏تواند لب به سخن بگشاید. امیرالمومنین(ع) از عمق ایمان و صفاى دل فاطمه(س) خبر داشت و اوج گرفتن وى را در آسمان معرفت شاهد بود و از تلاطم امواج محبت در سینه دریایى زهرا حکایت‏ها داشت. امیرالمومنین(ع) عظمت روح زهرا را مى‏شناخت و تعظیم ملائکه بزرگ الهى را مشاهده کرده بود و بر خود می‏بالید که همسرى همچون زهرا دارد.
 
کتاب فاطمه، اسوه بشر
 
 
در روزگار بعد از رحلت رسول (ص) که خورشید وجودش افول کرد، تنها ستاره‌ای که در آسمان غبارگرفته اسلام سوسو می‌زد و با صدای حزین و آرامَش، دل‌ها را مشتاق نگاه می‌داشت، فاطمه (علیها السلام) بود. در دوران سخت حاکمیت سقیفه که با حبس و زندان بردن غدیر همراه بود، تنها ناله‌ای که ماند و فریاد شد، ناله دختر رحمةٌ للعالمین بود که با کمال شهامت و شجاعت از دین و ماندگاری آن توسط حضرت علی (ع) می‌گفت و حقانیت او و بطلان دیگران را صلا می‌داد. کتاب «فاطمه اسوه بشر» شامل پنج بخش است. کتاب در فصل نخست با عنوان «کلیات» به بیان مباحثی با عناوین ضرورت شناخت اهل بیت (ع)، گستره شناخت اهل بیت (ع)، اهل بیت (ع) بهترین الگوی هدایت، فاطمه (س) آینه تمام‌نمای اهل‌بیت، فاطمه (س) الگویی فرا جنسیتی و فاطمه (س) الگویی فراتر از زمان و مکان پرداخته است. بخش دوم کتاب به بررسی فضایل و مناقب اهل بیت (ع) و حضرت فاطمه (س) اختصاص یافته است. حضرت فاطمه (س) در آینه قرآن عنوان بخش سوم است که طی آن، فاطمه (س) در صفای آینه وحی و به روایت آیات و سوره‌هایی چون آیه تطهیر، آیه مودت، سوره کوثر، سوره قدر و سوره دهر معرفی شده است. کتاب در بخش چهارم به بررسی و تبیین سیره حضرت فاطمه (س) در ابعاد علمی و معرفتی، تربیتی و آیین همسرداری و اجتماعی و سیاسی پرداخته است. بخش پنجم کتاب نیز به طرح هفت پرسش و پاسخ پیرامون حضرت فاطمه (س) اختصاص یافته است. پرسش‌هایی چون چرا فاطمه (س) با این همه مقامات و فضایل به عنوان پیامبر برگزیده نشد؟، چرا در بین 124 هزار پیامبر و 14 معصوم فقط یک زن وجود دارد؟ و چگونه ممکن است که حضرت فاطمه (س) پیش از آفرینش امتحان شود؟، از جمله سؤالاتی است که در این بخش به آنها پاسخ داده شده است.
 
کتاب من فاطمه هستم
 
 
کمتر از ده روز پس از رحلت پیامبر اسلام صلی‌الله علیه‌وآله شش واقعه تکان‌دهنده و بس شگفت و عبرت‌انگیز رخ داد، واقعه شش‌گانه‌ای که حکایت‌گر دو جنبش متقابل بود. ویژگی این کتاب، آموزشی و تحلیلی بودن آن بر مبنای پژوهش‌های تاریخی است و برای این‌که متن آموزشی باورپذیرتر باشد، در قالب هفت گزارش و هر گزارشی با پرسش‌ها و پاسخ‌های تحلیلی تدوین شده است. نویسنده این کتاب را با یک مقدمه و هفت گزارش با موضوعات «همایش انصار، غصب خلافت، غصب فدک، خطبه فدکیه، شرح خطبه فدکیه، تهاجم به خانه وحی، و وصیت‌نامه الهی، سیاسی» گردآوری کرده است. از جمله این تحلیل ها و گزارش ها اینکه:، آیا غصب خلافت یک اتفاق بوده است یا توطئه، چرا شهروندان مدینه با غصب خلافت مخالفت نکردند،ت. را ابوبکر فدک را غصب نمود، ابوبکر با چه توجیه شرعی فدک را غصب نموده است، اشکالات حقوقی و شرعی غصب فدک چیست، چرا مهاجر و انصار از فاطمه سلام‌الله‌علیها حمایت نکردند، تهاجم به خانه وحی در چند مرحله انجام گرفته است، راز آتش‌افروزی سران سقیفه چه بوده است، چرا حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیها عذرخواهی ابوبکر و عمر را نپذیرفتند،  خطبه در جمع زنان انصار در چند محور ایراد شده است، چگونه امام علی علیه‌السلام به این وصیت‌نامه عمل نمودند، واکنش مردم در برابر دفن شبانه چه بوده است. 
 
کتاب چشمه در بستر
 
 
نویسنده کتاب، در پی مطالعه تاریخی اوضاع مدینه بعد از رحلت پیامبر (ص) و مصائب امام علی و حضرت زهرا (ع) می باشد. نویسنده ضمن بررسی تاریخی، به علل کینه‏ورزی اهل مدینه با علی (ع) بعد از وفات پیامبر (ص) اشاره دارد و اقدامات و زمینه‏چینی‏ها برای غصب خلافت آن حضرت و کودتا علیه او را بررسی می‏کند. تحلیل عواقب مسئله سقیفه و بررسی فضایل علی (ع) از زبان پیامبر (ص) و همچنین مناقب فاطمه زهرا (ع) و نسبت بین آن حضرت با امام علی از مباحث بعدی کتاب حاضر می‏باشد.
 
کتاب دردانه دلداده
 
 
ابن کتاب که در نوع خود از بهترین کتاب ها، می باشد در شانزده فصل به رشته تحریر درآمده و به بررسی دقیق در زمینه ولادت، اسامی و القاب، مقام حضرت فاطمه(س)، از ولادت تا هجرت، پس از هجرت، ویژگی‌های فاطمه(س)، مناقب، فاطمه(س) و از دست دادن رسول خدا(ص)، فاطمه(س) و دفاع از ولایت، غضب فدک، دوران بیماری و شهادت آن حضرت(س) پرداخته است. بیان گوشه‏‌هایی از علم فاطمه(س)، عصمت او، مناقب اخروی، حجاب، اخلاق، و مصائب زهرا(س) پس از رحلت پیامبر، از دیگر مباحثی است که بدان‌ها پرداخته شده است.
 
کتاب دانشنامه فاطمی
 
 
کتاب دانشنامه فاطمی، دائره‌المعارفی است با «ساختار موضوعی» شش جلدی و مشتمل بر یکصد و هفده مدخل کلان در دو بخش عمده: 1. تبیین زندگانی، سیره و تعالیم حضرت فاطمه زهرا(س) ( به مثابهی الگوی عینی زن مسلمان) 2. تحلیل علمی نظری مباحث مربوط به حرمت و حقوق زن، هویت و منزلت نهاد خانواده، با استناد به منابع اندیشهی دینی و توجه به آرای جدید و نظرها و نیازهای معاصر. ویزگی های این کتاب، عبارتند از: 1. تبیین جامع و علمی تاریخ زندگانی و منزلت الهی حضرت فاطمه زهرا(س)، به منظور رفع ابهامات و پاسخگویی به شبهات کلامی تاریخی و نیز پاسخگویی تحریفات. 2. توصیف و تحلیل بینش، منش و کنش (تعالیم، اخلاق و سیره‎) آن بزرگوار، به مثابه نمونه‎ی انسان کامل، به منظور ارائه‎ی الگوی عینی زن مسلمان.  در این نوشتار سعی شده است. در این دانشنامه، با زبان و روش علمی و استناد به منابع معتبر شیعه و اهل‎سنت، به دفاع از حقایق و رخدادهای تاریخی، همان‎گونه که بوده، پرداخته شده و از اظهارنظرهای غیرمستند و دخالت دادن احساسات، پرهیز گردیده است.
 
سیره و سبک زندگی حضرت فاطمه زهرا
 
کتاب خاطر نازک گل
 
 
کتاب «خاطر نازک گل» جلد سوم از مجموعه چهارده جلدی «سیره کاربردی چهارده معصوم(ع)» یا «سبک زندگی معصومین(ع)» است که در دهه ۸۰، برنده جایزه کتاب سال حوزه علمیه قم شد. در این مجموعه سعی می شود مسایل مختلف زندگی از دیدگاه اهل بیت(ع) بیان شود و هدف این مجموعه پاسخ به این سئوال است که در روزگار امروز و برای انسان قرن بیست ویکم چگونه اهل بیت(ع) می توانند الگو باشند و چگونه آنها می توانند گرهی از زندگی مردم باز کنند. این سیره کاربردی که بیش از ۵۰ موضوع مثل سیمای ظاهری، سیمای باطنی، سبک زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی و سیاسی، دفاع از ولایت، خطبه های انقلابی حضرت(س)، ماجرای فدک، ارتباط با خدا، دیگران و طبیعت، را شامل می شود، برای عموم مردم به ویژه جوانان و نوجوانان نوشته شده است.
 
کتاب بانوی بهشتی در عرصه های حضور
 
 
مروری بر زندگانی و ابعاد شخصیت فاطمه زهرا(س) و تحلیلی از حضور اجتماعی ایشان در حوادث پس از رحلت پیامبر اسلام(ص) است. در این کتاب سعی شده است الگو بودن فاطمه زهرا در زمینه‌های فردی و اجتماعی برای زنان و دختران مسلمان، مورد تاکید قرار گرفته و گوشه‌هایی از ورود کردن ایشان در عرصه اجتماع مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد. نگارنده ابتدا به تبارشناسی این بانوی بزرگ و کیفیت ولادت ایشان اشاره نموده و پس از آن ادوار مختلف زندگی ایشان را از لحاظ تاریخی مرور نموده است. آنگاه ابعادی از علم، اخلاق، عبادت، دعا و عصمت فاطمی را توصیف نموده و سیره ایشان را در زمینه مسایل خانوادگی، رفتار با همسر و فرزندان، ساده‌زیستی و ابراز مهر و محبت به اعضای خانواده را بیان کرده و نقش همسری و مادری ایشان را به عنوان اسوه برای زنان مسلمان مورد تاکید قرار داده است. در بخش دیگری از کتاب وی به فعالیت‌های اجتماعی فاطمه زهرا مانند کمک کردن ایشان به مستمندان، ایثار ایشان و نیز هدایت و رهبری زنان و آموختن علم به آنان نموده و حضور پررنگ ایشان در جریان اخذ بیعت اجباری از امام علی(ع)، در ماجرای غصب خلافت ایشان نیز در ماجرای غصب فدک و دفاع تمام قد ایشان از حقوق خود و همسر خویش را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده و از این منظر نیز ایشان را اسوه زنان عالم دانسته است. وی فاطمه زهرا را از لحاظ کسب فضایل بلند اخلاقی نیز الگوی زنان دانسته و ابعادی از عظمت و جایگاه رفیع ایشان را در روز قیامت از منظری حدیثی بررسی نموده است.
 
کتاب سیره اخلاقی و سبک زندگی حضرت زهرا
 
 
ﺳﯿﺮه و ﺳﺒﮏ زﻧﺪﮔﯽ ﺣﻀﺮت زﻫﺮا ﻋﻠﯿﻬﺎاﻟﺴﻼم ﮐﻪ یگاﻧﻪ دﺧﺖ ﺣﻀﺮت رﺳﻮل ﺻﻠﯽ اﻟﻠﻪ ﻋﻠﯿﻪ وآﻟﻪ اﺳﺖ و در ﺟﺎی ﺟﺎی زﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮد ﭼﻪ درﻋﺮﺻﻪ ﺷﺨﺼﯽ و ﭼﻪ در رویکردﻫﺎی اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ، ﻧﻤﻮدﻫﺎی رﻓﺘﺎری ﻣﺒﺘﻨﯽ ﺑﺮ ﺗﻌﺎﻟﯿﻢ اﻟﻬﯽ و ﺑﺮﮔﺮﻓﺘﻪ از ﺳﻨﺖ رﺳﻮل ﺧﺪا ﺻﻠﯽ اﻟﻠﻪ ﻋﻠﯿﻪ و آﻟﻪ رادر ﺧﻮد ﭘﯿﺎده ﮐﺮده، ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﺪ ﺑﺮای ﻧﺴﻞ اﻣﺮوز ﺑﻪ وﯾﮋه زﻧﺎن و دﺧﺘﺮان ﺟﺎﻣﻌﻪ اﺳﻼﻣﯽ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان اﻟﮕﻮﯾﯽ ﻣﻌﺼﻮم و ﻣﻮﺛﺮ ﻣﻌﺮﻓﯽ ﮔﺮدد. مولف محترم، در اﯾﻦ اﺛﺮ ارزﺷﻤﻨﺪ ﺑﺎ ﺑﻬﺮه ﺑﺮداری از روایات و ﻣﻨﺎﺑﻊ ﺗﺎریخیﻣﻌﺘﺒﺮ و ﻣﺴﺘﻨﺪ و ﺣﺘﯽ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ آﺛﺎر اﻫﻞﺳﻨﺖ، زﻧﺪﮔﺎﻧﯽ ﺣﻀﺮت زﻫﺮا ﻋﻠﯿﻬﺎاﻟﺴﻼم را در ﺳﻪ ﺣﻮزه اﺧﻼق ﻓﺮدی، اﺧﻼق ﺧﺎﻧﻮادﮔﯽ و اﺧﻼق اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺑﻪ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﺑﮑﺸﺪ. مولف در فصل اول کتاب به عنوان معنا شناسی به موضوعاتی همچون اخلاق، اخلاق فردی، اخلاق اجتماعی و اخلاق خانوادگی  و اجتماعی و در نهایت سبک زندگی پرداخته است. فصل دوم کتاب به بحث اخلاق فردی در دو موضوع خصلت های مرتبط با نیازهای جسمانی که عبارت اند از تغذیه، پوشاک، بهداشت، آراستگی و زینت، خواب و استراحت، کار و معیشت، و خصلت‌های مرتبط با شخصیت های معنوی در محورهای معرفت و بصیرت، نگاه توحیدی، توکل، تقید به شریعت و اوامر خدا و رسول(ص)، اهتمام به عبادات سخت و طاقت فرسا، صبر و استقامت، سکوت و صداقت و حجب و حیا را مورد بررسی قرار داده است. فصل سوم این کتاب شامل موضوع تبیین اخلاق خانوادگی حضرت زهرا(س) در چهار محور شیوه رفتار با والدین، رفتار با همسر، فرزندان، خویشاوندان و... است. فصل چهارم نیز با موضوع «اخلاق اجتماعی» موضوعاتی چون حضور موثر در عرصه‌های اجتماعی، رعایت آداب دینی در روابط اجتماعی، دگرگونی و پرهیز از خودمحوری، خدامحوری در دوستی ها و دشمنی ها، عدالت گرایی و ظلم ستیزی و خدمات علمی و فرهنگی حضرت صدیقه طاهره(س) را در برمی‏‌گیرد.
 
احادیث حضرت فاطمه
 
کتاب صحیفه فاطمیه
 
 
این کتاب، مجموعه‏ای از خطبه‏‏ها، کلمات قصار، دعاها، اشعار، فضایل و کرامات منسوب به حضرت فاطمه زهرا (س) است. و در شش فصل، سامان یافته است: چهل حدیث در فضیلت حضرت فاطمه زهرا، خطبه‏ها، بیانات طولانی آن حضرت، کلمات قصار و حکمت‏آموز، اشعار منسوب به آن حضرت، دعاها و حرز متعلق به آن حضرت، و نیز ملحقات که مشتمل بر: مطالبی درباره فضیلت تسبیح حضرت زهرا، زیارت مشهوره، نمازها، نقش انگشتر، کنیه‏ها و القاب، و فضیلت فضه و هم‏نشینان فاطمه در آخرت و حشر با اوست.
 
کتاب فرهنگ جامع سخنان حضرت فاطمه
 
 
اصل کتاب با نام «موسوعة کلمات الصدیقه الطاهره فاطمة الزهرا (سلام الله علیها)» است که توسط گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم(ع)، به فارسی ترجمه گردیده است. این کتاب، مروری بر گوشه‎هایی از زندگانی فاطمه زهرا (س) و فضایل آن بانوی گرامی است. موسوعه کلمات الصدیقه الطاهره فاطمه الزهرا در دو جزء که جزء اول شامل احادیثی است که تاریخ صدور آنها از آن حضرت مشخص بوده است و بر طبق تاریخ زندگی آن حضرت در هشت فصل از پیش از ولادت تا لحظه شهادت تنظیم گردیده است و جزء دوم شامل احادیثی است که تاریخ صدور آنها معلوم نبوده و بر اساس موضوعاتی که از محتوای حدیث استخراج شده است در چهار بخش عقاید، اخلاق، احکام و ادعیه تنظیم گردیده است.
 
سیمای حضرت فاطمه در قرآن
 
کتاب سیمای حضرت زهرا در قرآن
 
 
 
 
موضوع کتاب حاضر، شناخت و معرفی «حضرت فاطمه زهرا(س)» از جنبه‌های قرآن است. این کتاب، مشتمل بر آیاتی از قران است که در شان حضرت فاطمه، به صورت تنزیل، تاویل، تفسیر و یا تطبیق، وارد شده است. محتوای کتاب از منابع حدیثی شیعه و اهل سنت، گزینش شده است. مطالب کتاب به تفکیک نام سوره‌های قرآنی سامان یافته است و در هر فصل آیات قابل بحث و قابل تأویل همراه با ترجمه و تفسیر و شواهدی از احادیث معتبر اسلامی درج شده است.
 
کتاب مقامات حضرت فاطمه در کتاب و سنت
 
 
در میانِ بانوان جهان، حضرت فاطمه(س) مقامات ممتازى دارد: وى دختر پیامبر(ص) و نیز «ام‏ابیها»، مادرِ یازده امام، حجت خدا بر ائمه و انبیا، معیار امامت، رضایت و رنجش او، ملاکِ خشنودى و غضب خداست و در یک کلام، کوثر و چشمه همه نیکى‏هاست و شجره طیبه‏اى است که به اذنِ خدا تا واپسین لحظه‏هاى هستى در حال ثمر دهى است. این مقامات از او شخصیتى پدید آورده که الگوى همه مردمان؛ به ویژه زنان در همه روزگاران است. در کتاب حاضر با گوشه‏اى از این ویژگى‏ها و مقامات آشنا مى‏شوید.
 
حضرت فاطمه از دیدگاه اهل سنت
 
کتاب فاطمه نگین جهان و جنان
 
 
 
این کتاب حاوی احادیث و روایات و همچنین موارد مطرح شده در شناخت فضائل و کرامات حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از منظر اهل سنت می اشد. در این کتاب بیش از یکصد و پنجاه اثر از راویان و نویسندگان اهل سنت استفاده شده است. در فصل اول این کتاب، با بهره‌گیری از تفاسیر قدیمی اهل سنت، بیش از صد آیه قرآن را که درباره آن حضرت نازل شده، آورده شده است. در فصل دوم، به زندگی آن بانوی بی‌بدیل و حوادث پس از ارتحال رسول‌‌ الله (ص) از منابع دست ‌اول اهل‌ سنت پرداخته‌ شده است؛ در فصل سوم، این پرسش پاسخ داده شده است که چرا سید مظلومان، امیر مؤمنان (ع) هنگام حمله به خانه‌اش سکوت اختیار کرد؟. همچنین در این اثر از ابتدا تا انتهای سوره‌های قرآن کریم، تمامی آیاتی که بر طبق روایات تفسیری در شأن و منزلت فاطمه زهرا نازل شده و کلیه تعابیری که در مورد مناقب ایشان در این کتاب آسمانی وارد شده است، گردآوری شده است. نگارنده در ادامه به انعکاس دیدگاه اهل‌سنت در مورد مقام و منزلت معنوی فاطمه زهرا پرداخته و برخی از روایات نقل شده از آنان از قول رسول خدا(ص) در این زمینه را بیان کرده است. معرفی اسامی فاطمه زهرا، بیان داستان غصب فدک، جریان ازدواج ایشان با امام علی(ع) و نیز توصیف کیفیت شهادت ایشان از دیگر مباحث مطرح شده در این نوشتار است.
 
کتاب شخصیت حضرت زهرا در قرآن از منظر تفاسیر اهل سنت
 
 
از جمله مباحث مهم جهت روشن شدن حقائق مذهبی و تقریب مذاهب و نیز رفع بسیاری از توهمات ـ که چه بسا منشأ برخی از منازعات قومی در جهان اسلام است ـ بررسی جایگاه و فضائل اهلبیت(ع) است. این کتاب، شخصیت و فضایل حضرت زهرا را بر اساس توجهی که برخی آیات و سور به آن دارند و در قالب روایات معتبر و متعددی که در مهم ترین منابع اهل سنت آمده است، مورد بررسی قرار می دهد. نویسنده کتاب، با جستجو در منابع تفسیری اهل سنت، در مورد حضرت زهرا (سلام الله علیه)، آیات و روایات تفسیری، را جمع آوری و سپس شبهات مطرح را، به طور دقیق از کتب خود اهل سنت، نقل کرده و به آنها پاسخ داده شده است. در این کتاب، برای اولین بار، آیات ناظر به حضرت فاطمه (سلام الله علیه) را در چهار بخش اسباب نزول، شان نزول، جری و تطبیق بطن بررسی نموده است. لازم به ذکر است در 135 آیه از 49 سوره قرآن، مفسران اهل سنت در تفاسیر خویش، از حضرت زهرا(س) سخن به میان آورده اند.
 
شهادت حضرت فاطمه
 
کتاب یاس در آتش
 
 
این اثر ترجمه فارسی کتاب الحجه‌ الغراء علی شهاده‌ الزهرا تالیف آیه الله علامه جعفر سبحانی، است که برخی از اعترافات تاریخ نگاران و حدیث پردازان اهل سنت درباره جریان تاریخی برخورد بعضی از صحابه با دختر گرامی پیامبر اسلام (ص) و شهادت آن بانو را در بر دارد. نویسنده تلاش کرده وقوع برخی از نامهربانی های برخی از صحابه را درباره یگانه یادگار پیامبر (ص)، به عنوان یک واقعیت مسلم در تاریخ اثبات کند. از دیدگاه نویسنده، افرادی که چنین برخوردهایی را به دور از واقعیت تلقی می‏کنند بر خطا بوده و یا احیانا نسبت بدان تجاهل می‏کنند. نویسنده، بعد از ذکر گزارشهای تاریخی تاریخ نویسانی چون بلاذری در انساب الاشراف، ابن قتیبه در الامامه‌ و السیاسه‌ و نیز دیدگاه برخی دیگر از تاریخ نگاران اسلامی درباره برخورد نامناسب با آن بانوی گرامی، به گزارشهای متعدد دیگری اشاره می‏کند که براساس آن ابوبکر نسبت به حمله به خانه فاطمه زهرا (س) و گشودن در آن اعتراف و اظهار پشیمانی می‏کند.
 
کتاب شبهات فاطمیه
 
 
این کتاب، پژوهشی تاریخی و روایی در مورد اثبات شهادت فاطمه زهرا(س) و پاسخ به برخی از شبهات ایراد شده از سوی علمای وهابیت در این زمینه است. در این کتاب سعی شده است به صورت مستند و مستدل به بحث و بررسی تاریخی هجوم به بیت فاطمه زهرا(س) و آزار و اذیت و در نهایت شهادت ایشان توسط غاصبان خلافت پرداخته شده و توجیهات وهابیان در این مبحث آشار تارخی به نقد کشیده شود. در همین راستا نگارنده به روایاتی از منابع روایی شیعه و اهل‌سنت در زمینه اثبات شهادت فاطمه زهرا(س) استناد کرده و این روایات را از لحاظ سندی و دلالتی مورد تجزیه و تحلیل قرار داده و هر گونه شبهه در انکار این واقعه مسلم تاریخ اسلام از سوی وهابیت را به شدت رد کرده است. وی همچنین به خشم و غضب فاطمه زهرا(س) نسبت به خلفای اول و دوم اشاره کرده و با توج به نارضایتی فاطمه زهرا(س) از انان و دفن شبانه ایشان و حزن و اندوه فراوان آن بانوی بزرگ در اواخر عمر شریف خویش مستندات و شواهد متعددی در اثبات مدعای خویش ارایه نموده و شبهات موجود در این زمینه را پاسخ گفته است.
 
فضائل، مناقب و اختصاصات حضرت فاطمه
نام ها و القاب حضرت فاطمه زهرا
کتاب جرعه‌ای از کوثر
 
 
 
این اثر به بررسی نام ها و لقب های فاطمه زهرا (س) پرداخته و با یادآوری روایاتی که نام های آن حضرت را در بر داشته مجموعه ای خواندنی و جذاب پیش روی خواننده قرار داده است. نویسنده این کتاب، در صدد معرفی اسامی فاطمه زهرا(س) برای نامگذاری دختران به نامهای زیبا  است. در ابتدای این اثر به تبیین اهمیت نامگذاری فرزند در فرهنگ و آداب اسلامی پرداخته شده و لزوم انتخاب نام مناسب برای فرزندان و وظایف والدین در این زمینه، مورد تأکید قرار گرفته است. نویسنده در همین زمینه به سیره انبیای الهی و امامان معصوم(ع) در نامگذاری فرزندان خویش اشاره کرده و حکایاتی در این زمینه نقل نموده و حقوق فرزند بر پدر و مادر را در این زمینه برجسته کرده است. وی در ادامه آثار معنوی و اخروی انتخاب نام نیک برای فرزندان اشاره کرده و به ترتیب حروف الفبا اسامی حضرت فاطمه زهرا را برای نامگذاری نیکو برای دختران، ذکر کرده است.
 
کتاب برترین بانو
 
 
این کتاب، پژوهشی در زمینه برتری فاطمه زهرا(س) بر حضرت مریم (س) بنت عمران و عایشه همسر پیامبر اسلام(ص) از دیدگاه اهل‌سنت است. در این کتاب به بحث در مورد مقام والای فاطمه زهرا(س) و فضایل معنوی ایشان از دیدگاه منابع روایی اهل‌سنت پرداخته شده و احادیثی نبوی در مورد مقام عبادی و علمی آن بانوی نمونه اسلام نقل گردیده است. آنگاه نویسنده دلایل برتری فاطمه زهرا(س) بر تمامی زنان عالم را از منظری روایی و از نگاه اندیشمندان اهل‌سنت مورد بحث و بررسی قرار داده و ادله مبتنی بر برتری مریم بنت عمران و یا عایشه بر آن حضرت را مورد نقد و بررسی قرار داده و برخی از روایات وارد شد در مورد این دو زن را از لحاظ سند و دلالت خدشه نموده است.
 
فدک حضرت فاطمه
 
کتاب صدای فاطمی فدک
 
 
مولف، در این کتاب، به منظور آشنایی مخاطبان موضوع فدک را به طور کوتاه و فشرده مورد تحلیل و بررسی قرار داده است. وی ابتدا درباره فتح خیبر و سرزمین فدک با استناد به منابع روایی و تاریخی سخن گفته و دلایل و شواهد خود را در خصوص اعطای فدک به فاطمه (س) ذکر می‏کند. آنگاه نظر به اهمیت خطابه مفصل حضرت زهرا (س) در مسجد در حضور مهاجرین و انصار، متن عربی خطبه فدکیه را همراه با ترجمه فارسی آن که ماجرای فدک را به تفصیل شرح می‏دهد عینا نقل می‏کند و در پایان مدارک و مستندات این خطابه را معرفی می‏نماید. متن خطبه فدکیه حضرت فاطمه، با 22 سند عرضه شده و با 17 نسخه مقابله گردیده است. 
 
اسرار فدک
 
 
نخستین سؤالی که مسئله «فدک» در ذهنها ایجاد می‏کند آن است که چرا «غصب فدک» در میان غصبهایی که از حقوق‏اهل بیت (ع) شده شاخص است و اهمیت آن در کدام نقطه نهفته است؟ چرا امیرالمؤمنین و حضرت زهرا(ع) این‏اندازه بر سر آن پافشاری کردند؟ چرا ائمه معصومین(ع) در فرصتهای مناسب آنرا نزد مردم مطرح می‏کردند و نام آنرازنده نگاه می‏داشتند؟. این کتاب، پاسخی است به این پرسش ها. این اثر، کاوشی است در مسئله فدک که به شیوه گزارشی و تحلیلی نگارش یافته است. کتاب، ابتدا با اشاره به فتح فدک به دست پیامبر (ص) و علی (ع) و اعطای آن به دستور خداوند به فاطمه (ع)، به چگونگی غصب فدک و اقدامات و احتجاجات علی (ع) و فاطمه (ع) در مقابل آن می‏پردازد. وی اقدامات غاصبین را پس از غصب فدک بر می‏شمارد و سپس به اسرار غصب فدک و علت پیگیری اهل‏بیت (ع) در مورد آن می‏پردازد. همچنین با تحلیل خطابه حضرت زهرا (ع)، استدلالهای اعتقادی، قانونی، و اخلاقی آن حضرت را بیان می‏دارد. وی همچنین سند، متن، و کتابشناسی خطبه حضرت زهرا (ع) را مورد پژوهش قرار داده و متن عربی و ترجمه فارسی آن را ذکر نموده است. آنگاه به گفتارهایی پیرامون فدک همچون پیشگویی پیامبر (ص) از غصب فدک، و شکایت حضرت زهرا (ع) از غاصبین آن، دفاع ائمه (ع) و بزرگان دین از فدک، فدک در حکومت علی (ع)، سیر حوادث تاریخی فدک و داد خواهی فاطمه (ع) در باره آن در قیامت پرداخته است.
 
ادبیات فارسی مذهبی
 
کتاب کشتی پهلو گرفته
 
 
این کتاب روایت زندگی حضرت فاطمه زهرا (س) با زبان ادبی و داستانی است که مصائب ایشان را از زبان اطرافیان بازگو می‌کند. این اثر از پرتیراژترین کتاب‌های ادبیات داستانی ایران است. این کتاب، ضمن مروری بر نقاط عطف حیات حضرت فاطمه زهرا (س)، روایت مصائب زندگی ایشان از زبان اطرافیان حضرت فاطمه و خاندان اهل بیت است. در واقع می توان گفت این کتاب مرثیه ای است منثور از زبان و دلِ صاحبانِ عزای فاطمی. کتاب از ۱۴ فصل تشکیل یافته و راوی اول شخص در هر کدام از فصول، یکی از وابستگان حضرت فاطمه (س) هستند.
 
کتاب دفتر خاطرات فضه
 
 
کتاب «دفتر خاطرات فضه خادمه حضرت زهرا (س)»، دفتر است! دفتری از خاطرات تنها کنیز خانه حضرت زهرا (س) که لحظه به لحظه زندگی‌اش توأم با عطر اهل بیت (ع) بود. تک تک داستان‌های این کتاب را او برایمان به یادگار گذاشته است. کتاب دفتر خاطرات فضه، از لحاظ ادبیات نوشتاری دریچه‌ای جدید را به روی مخاطبان گشوده است. شیوه  آماده‌سازی دفتر خاطرات اینگونه بوده که ابتدا داستان‌هایی که فضه به نوعی در آنها بوده و در منابع شیعه و سنی ذکر شده، جمع آوری شده است. فصل نخست کتاب مقدمه‌ای درباره آماده‌سازی دفتر خاطرات و همچنین بیان شخصیت فضه و زندگی شخصی اوست. در این فصل خلاصه‌ای از سیر زندگی فضه از زمان کنیز شدنش تا رسیدن به بارگاه فاطمی و پس از آن در کربلا ذکر شده است. فصل دوم کتاب «دفتر خاطرات فضه»، مجموعه کامل داستان‌هایی بوده که از لسان فضه کنیز حضرت زهرا (س) بیان شده است. اهمیت شخصیت فضه و دفتر خاطرات او به خاطر حضور وی در بسیاری از ماجراها بوده است. از جمله اینکه او در ماجرای هجوم غاصبان جانشینی پیامبر به خانه وحی شخصاً حاضر بوده است.
 
کتاب شناسی حضرت فاطمه
 
کتاب بانوی آب و آفتاب
 
 
تقسیم بندی بخش های گوناگون کتاب به مقالات، کتاب شناسی توصیفی، کتاب شناسی اجمالی و کتاب شناسی نسخ خطی از امتیازات دیگر این کتاب شناسی به شمار می آید. در بخش نخست که عمده ترین بخش کتاب است، دوازده کتاب که در زمینه های مختلف از برجسته ترین آثار پیرامون شخصیت حضرت زهرا(س) به شمار می آیند، مورد کنکاش تحلیلی قرار گرفته و در دوازده مقاله نقد و بررسی شده اند. در بخش دوم، سی کتاب که به زعم مؤلف در مرتبه بعدی قرار می گیرند، به صورت توصیفی معرفی شده اند. در این معرفی به اموری از قبیل علل و انگیزه های نگارش کتاب، عناوین و سرفصل ها، ویژگی های مهم، روش تألیف و قالب و محتوای کتاب پرداخته شده است. در بخش سوم، 645 کتاب به صورت اجمالی مورد بازشناسی قرار گرفته اند و سرانجام در بخش چهارم به عناوین و مشخصات 135 کتاب خطی اشاره شده است. بدین ترتیب، در این کتاب شناسی در مجموع 822 کتاب که به زبان فارسی تألیف و در قالب ها، موضوعات و گرایش های گوناگون به رشته تحریر درآمده اند، معرفی شده اند.
 
تهیه محتوا: مصطفی امیری، دانش آموخته حوزه علمیه قم
 
  • محمدرضا گلشن زاده
  • ۰
  • ۰
پایی که جاماند  پایی که جاماند 

معرفی کتاب پایی که جا ماند ، سید ناصر حسینی ‍‍‍پور[1]: (از 808 روزی که در اسارت بودم، تنها خاطرات 200 روز را نوشتم ) .
‏‏سرشناسه:حسینی‌پور، سیدناصر
‏عنوان و نام پدیدآور:پایی که جا ماند : یادداشت های روزانه سید ناصر حسینی‌پوراز زندان‌های مخفی عراق/سیدناصر حسینی‌پور ؛ [ تهیه‌کننده ] دفتر ادبیات و هنر مقاومت.
‏مشخصات نشر:تهران : شرکت انتشارات سوره مهر، ‏‫۱۳۹۰.
‏مشخصات ظاهری:‏‫۷۶۸ص.: مصور،عکس.
‏شابک:‫978-600-175-224-7
‏موضوع:حسینی‌پور، سید‌ناصر -- خاطرات
‏موضوع:جنگ ایران و عراق، ۱۳۵۹ - ۱۳۶۷ -- اسیران -- خاطرات
‏شناسه افزوده:شرکت انتشارات سوره مهر
‏شناسه افزوده:سازمان تبلیغات اسلامی. حوزه هنری. دفتر ادبیات و هنر مقاومت
‏رده بندی کنگره:‏‫DSR۱۶۲۹ /ح۵۵۵آ۳ ‏‫۱۳۹۰
‏رده بندی دیویی:‏‫۹۵۵/۰۸۴۳۰۹۲
‏شماره کتابشناسی ملی: ‎۲‎۴‎۸‎۷‎۳‎۸‎۳
- سیدناصر حسینی پور: من در جزیره مجنون دیده‌بان بودم. کار دیده‌بان مشخص است و تفاوتش با رزمنده عادی در این است که عمل او باید حساب شده و دقیق باشد و به روز گزارش بدهد. وقتی اسیر شدم هم دیده‌بان بودم، اما نه دیده‌بانی که فعالیت جبهه و خاکریز عراقی‌ها را زیر نظر داشته باشد، بلکه دیده‌بان بدی‌ها و خوبی‌ها دشمن، دیده‌بان اتفاقات ناب و خوبی و بدی اسرای خودمان که گاهی برخی شان کم می‌آورند، شدم. این دیده‌بانی را به صورت یادداشت‌های روزانه درآوردم. من دو بند کفش داشتم که یکی از دیگری بلندتر بود. بند کوتاه‌تر برای حساب روز بود و بند دیگر برای حساب ماه‌ها. به یک بند به حساب هر روز یک گره می‌زدم و به بند بلندتر به حساب هر ماه یک گره. یادداشت‌های روزانه را هم در کاغذهای سیمانی می‌نوشتم که با رفتن بچه‌ها به بیگاری بدست می‌آمد. همچنین خاطرات را روی زرورق سیگار و حاشیه روزنامه‌های عراقی می‌نوشتم...بیش از 300 اسیر ایرانی در این اردوگاه‌ها بر اثر بیماری یا عفونت شهید شدند و این موضوع اصلا برای عراقی‌ها مهم نبود. زمانی که اعلام شد قرار است اسرای قطع عضوی آزاد بشوند، اسم 750 اسیر از اسرای مخفی را نوشتم و در یک لنگه عصایم مخفی کردم. در لنگه دیگر هم خاطراتم را مخفی می‌کردم. هیچ وقت نشد که افسران عراقی از نوشتن و مخفی کردن خاطراتم آگاه شوند.
سید ناصر این کتاب را به شکنجه گر خود تقدیم می کند و در متن تقدیمیه کتاب آورده است: تقدیم به ولید فرحان گروهبان بعثی اهل بصره. نمی دانم شاید در جنگ اول خلیج فارس توسط بوش پدر کشته شده باشد. شاید هم در جنگ دوم خلیج فارس توسط بوش پسر کشته شده باشد، شاید هم زنده باشد. مردی که اعمال حاکمانش باعث نفرین ابدی سرزمینش شد. مردی که سالها مرا در همسایگی حرم مطهر جدم شکنجه کرد. مردی که هر وقت اذیتم می کرد نگهبان شیعه عراقی علی جارالله اهل نینوا در گوشه ای می نگریست و می گریست. شاید اکنون شرمنده باشد. با عشق فراوان این کتاب را به او تقدیم می کنم. به خاطر آن همه زیبایی هایی که با اعمالش آفرید و آنچه بر من گذشت جز زیبایی نبودـ و ما رایت الا جمیلا......
بخش هایی از این کتاب:
- در حالی که سرم پایین بود، کنارم نشست، موهایم را گرفت و سرم را بالا آورد؛ چنان به صورتم زل زد، احساس کردم اولین بار است ایرانی می‌بیند. بیشتر نظامیان از همان لحظه اول اسارتم اطرافم ایستاده بودند و نمی‌رفتند. زیاد که می‌ماندند، با تشر یکی از فرماندهان و یا افسران ارشدشان آن جا را ترک می‌کردند. چند نظامی جدید آمدند. یکی از آنها با پوتین به صورتم خاک پاشید. چشمانم پر از خاک شد. دلم می‌خواست دست‌هایم باز بود تا چشم هایم را بمالم. کلمات و جملاتی بین آنها رد و بدل می‌شد که در ذهنم مانده. فحش‌ها و توهین‌هایی که روزهای بعد در العماره و بغداد زیاد شنیدم. یکی‌شان که آدم میان سالی بود گفت: لعنه الله علیکم ایها الایرانیون المجوس. دیگری گفت: الایرانیون اعداء العرب. دیگر افسر عراقی که مودب تر از بقیه به نظر می‌رسید، گفت: لیش اجیت للحرب؟ چرا آمدی جبهه؟ بعد که جوابی از من نشنید، گفت: بکشمت؟ آنها با حرف‌هایی که زدند، خودشان را تخلیه کردند.
*
دستش را به طرفم دراز کرد تا ساعتم را بگیرد. ساعت را که درآوردم، انداختمش توی آب! عاقبت این کار را می‌دانستم. برایم سخت بود ساعت مچی برادر شهیدم روی دست کسانی باشد که قاتلان او بودند… حق داشت عصبانی شود، این کار او را عصبانی کرد که با لگد به چانه‌ام کوبید و با قنداق اسلحه‌اش به کتفم زد. به صورتم تف انداخت، احساس کردم عقده‌اش کمی خالی شد.
**
یکی از آنها که پرچم عراق دستش بود، کنارم حاضر شد. آدم عصبی به نظر می‌رسید، تکه کلامش :کلّکم مجوس و الخمینیون اعداء العرب بود، چند بار با چوب پرچم به سرم کوبید. از حالاتش پیدا بود که تعادل روانی ندارد. از من که دور شد حدود 10، 15 متر پشت سرم، کنار جنازه یکی از شهدا وسط جاده بود،‌ ایستاد. جنازه از پشت به زمین افتاده بود. نظامی سیاه سوخته عراقی کنار جنازه ایستاد و یک دفعه چوب پرچم عراق را به پایین جناق سینه شهید کوبید، طوری که چوب پرچم درون شکم شهید فرو رفت. آرزو می‌کردم بمیرم و زنده نباشم. نظامی عراقی برمی‌گشت، به من خیره می‌شد و مرتب تکرار می‌کرد: اینجا جای پرچم عراقه
***
نگهبان زندان با گاز انبر مقداری از محاسنش را کنده بود… اما وقتی حرف می‌زد عراقی‌ها را تا استخوان می‌سوزاند. پاسدار بود و حاضر نبود تحت هیچ شرایطی پاسدار بودنش را به خاطر مصلحت کتمان کند. معاون زندان که ستوان یکم بود به او گفت: انت حرس الخمینی؟ احمد سعیدی در جوابش گفت: بله من پاسدار خمینی‌ام! ستوان که حرف‌هایش را فاضل ترجمه می‌کرد، گفت: هنوز هم با این وضعیتی که داری به خمینی پای‌بندی؟ در جواب ستوان گفت: هر کس رهبر خودشو دوست داره. یعنی شما می‌خواید بگید صدام رو دوست ندارید، اسارت عقیده رو عوض نمی‌کنه، عقیده رو محکم می‌کنه....

[1] . حسینی‌پور از جانبازان هشت سال دفاع مقدس است که در 16 سالگی به جبهه می‌رود و با ازدست دادن یک پایش پس از سالها اسارت به کشورمان بازمی‌گردد.

 پایی که جاماند روایت یک تخریبچی از اسارت

 



یادداشت های سید ناصر حسینی پور از ادوگاه های مخفی اسرای ایرانی
�این کتاب را به "ولید فرحان” خشن‌ترین گروهبان بعث
عراق تقدیم می‌کنم!�

عراقی ها او را به‌ عنوان پیک شهید سردار علی هاشمی معرفی کرده بودند و این یعنی آغاز شکنجه های دردآور برای به‌دست آوردن اطلاعات؛ آن هم روی نوجوان ۱۶ ساله ای که یک پایش هم قطع شده بود. بعد او یک ماه در بیمارستان بستری کردند تا حالش بهتر شود و سپس به پادگان صلاح‌الدین بردند، محلی که در آن حدود ۲۲ هزار اسیر مفقود الاثر ایرانی که نام‌شان در فهرست صلیب سرخ ثبت نشده بود، به‌صورت مخفیانه نگهداری می شدند.

در این پادگان که در ۱۵ کیلومتری تکریت قرار داشت، از یک اردوگاه ۴۵۰۰ نفری، ۳۲۰ نفر به شهادت رسیدند که عراق پس از آزادی اسرا، هرگز نپذیرفت که این افراد در گروه اسرای ایرانی قرار داشتند.

در روزهای اسارت در پادگان صلاح‌الدین، با صفحه‌های آخر کتاب‌های مرتبط با سازمان مجاهدین خلق که برای مطالعه در اختیارش قرار می‌دادند، دفترچه یادداشت درست کرد و حوادث روزانه را با کدگذاری روی آنها نوشت. البته از کاغذ سیگار و حاشیه‌های روزنامه‌های القادسیه و الجمهوریه استفاده کرد. سپس این یادداشت‌ها را در یک عصا و اسامی ۷۸۰ اسیر ایرانی کمپی که در آن بود را در عصای دیگرش جاسازی کرد و در روز آزادی (۲۲ تیر ۱۳۶۹) به ایران آورد.

این ماجرای ثبت خاطراتی است که بعدها با عنوان �پایی که جا ماند� منتشر شد و این روزها چاپ نوزدهمش در دست افراد اهل مطالعه است.

کتاب �پایی که جا ماند�، نوشته سید ناصر حسینی‌پور است که دی ماه سال گذشته رونمایی شد. رسیدن به چاپ نوزدهم در طی سه ماه نشان دهنده گیرایی و جذابیت این کتاب برای مخاطب است اما این، همه‌ی ویژگی های منحصر به‌فرد این کتاب راوی اتفاق‌های روزانه در پایان همان شب می نوشته است و این یعنی ذکر دقیق جزئیات و اتفاق‌ها. از طرفی همین نگارش روزانه و در دل حوادث موجب شده است تا روایت کتاب از گرما و احساس خاصی برخوردار باشد. مثلا دیوار نوشته های اردوگاه هم در کتاب از قلم نیفتاده است و نگهبان‌ها به صورت مختصر توصیف شده اند.

نکته دیگر این است که بر خلاف اکثر خاطرات اسارت که از بازداشتگاه ها شروع می شود، این کتاب نحوه اسارت راوی و همچنین نوع برخورد عراقی ها با او را نیز بیان می کند. شرح مکالمه و حتی مجادله های صورت گرفته میان او و بازجوهای عراقی یکی دیگر از امتیازهای این کتاب است. بیان اعتراف های سربازان عراقی درباره جنگ و ناحق بودن‌شان نیز در کتاب آمده است و طبیعتا بیان سفاکی های افسران عراقی و پای‌مردی اسیران ایرانی هم در کتاب به چشم می خورد.

کابل، باتوم، شلنگ و چوب خیزران، اسکان در توالت خیس و نجس، فروکردن سر درون توالت برای خوردن مدفوع، کندن ریش با انبر، خوابیدن روی زمین داغ، بیهوشی از تشنگی، بستن آب و مکیدن لوله خالی برای یک قطره آب، سوزاندن ابرو، سیلی زدن به گوش هم‌دیگر، قضای حاجت در�داخل خوابگاه از شدت فشار وقتی که نمی‌گذارند بچه‌ها به�دستشویی بروند، ادار کردن روی سر بچه‌ها، شهید شدن از شدت تشنگی و گرسنگی، پاشیدن آب جوش به صورت، برهنه کامل نشستن زیر آفتاب و جلوی چشم دیگر اسرا و نگهبان‌ها، کتک خوردن داخل گونی، انداختن داخل کانال فاضلاب و خوراندن تاید به بچه ها؛ برخی از شکنجه‌ها و آزار و اذیت‌های نگهبان‌های عراقی است.

اگر فکر می کنید درباره دوران اسارت رزمنده های ایرانی در عراق چیز زیادی می دانید، این کتاب را از دست ندهید تا نظرتان تغییر کند. البته شاید حسینی پور تیر آخر را همان اول کتاب زده باشد. تیری که مرتضی سرهنگی مدیر دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری�از نشستن آن به هدف در اولین برخوردش با کتاب خبر می دهد:

�یک روز وقتی به دفتر کارم رسیدم، نگاهم به میزی افتاد که دو جزوه قطور روی آن گذاشته شده بود، اول ناراحت شدم که در شلوغی کارها، این دیگر چیست؟ بعد از دقایقی آن را ورق زدم و رسیدم به تقدیمیه کتاب، همان‌جا ماندم و تا چند روز جلوتر نرفتم. وقتی دیدم این کتاب به کسی تقدیم شده که شکنجه‌گر این آزاده بوده است، اولین چیزی که به ذهنم رسید، این بود که این شخص برای اسارتش و به تبع آن برای جنگیدنش، معنای عالی قائل بوده است. تا مدت‌ها من و این متن مانده بودیم و به هم نگاه می‌کردیم تا اینکه خواندن آن را شروع کردم و یک ماه طول کشید.�

آن چند خط که این‌طور یک ماه سرهنگی را معطل کرد این بود: �این کتاب را به "ولید فرحان” خشن‌ترین گروهبان بعث عراق تقدیم می‌کنم! نمی‌دانم شاید در جنگ‌های خلیج فارس توسط بوش پدر یا بوش پسر کشته شده باشد. شاید هم هنوز زنده باشد. مردی که اعمال حاکمانش باعث نفرین ابدی سرزمینش شد. مردی که مرا سال‌ها در همسایگی حرم مطهر جدم شکنجه کرد. مردی که هر وقت اذیتم می‌کرد، نگهبان شیعه عراقی، علی جار الله در گوشه‌ای می‌نگریست و می‌گریست. شاید اکنون فرحان شرمنده باشد. با عشق فراوان این کتاب را به او تقدیم می‌کنم، به خاطر آن همه زیبایی که با اعمالش آفرید و آنچه بر من گذشت جز زیبایی نبود.�

 پایی که جاماند روایت یک تخریبچی از اسارت

 



یک روایت استثنایی
حضرت آیت الله خامنه‌ای  پس از مطالعه کتاب «پایی که جا ماند» نکاتی را در حاشیه‌ی کتاب متذکر شدند. رهبر انقلاب در این تقریظ ضمن برشمردن ارزش‌های این کتاب و تجلیل از نویسنده آن یادآور شدند

حضرت آیت الله خامنه‌ای  پس از مطالعه کتاب «پایی که جا ماند» نکاتی را در حاشیه‌ی کتاب متذکر شدند. رهبر انقلاب در این تقریظ ضمن برشمردن ارزش‌های این کتاب و تجلیل از نویسنده آن یادآور شدند: «تاکنون هیچ کتابی نخوانده و هیچ سخنی نشنیده‌ام که صحنه‌های اسارت مردان ما در چنگال نامردمان بعثی عراق را، آن چنان که در این کتاب است به تصویر کشیده باشد.»

بسمه تعالی
تاکنون هیچ کتابی نخوانده و هیچ سخنی نشنیده‌ام که صحنه‌های اسارت مردان ما در چنگال نامردمان بعثی عراق را، آن چنان که در این کتاب است به تصویر کشیده باشد. این یک روایت استثنایی از حوادث تکان دهنده‌ای است که از سویی صبر و پایداری و عظمت روحی جوانمردان ما را، و از سویی دیگر پستی و خباثت و قساوت نظامیان و گماشتگان صدام را، جزء به جزء و کلمه به کلمه در برابر چشم و دل خواننده می‌گذارد و او را مبهوت می‌کند. احساس خواننده از یک سو شگفتی و تحسین و احساس عزت است، و از سویی دیگر: غم و خشم و نفرت. ۱۳۹۱/۶/۲

کارهای لازم:
ـ ترجمه‌ی سلیس به زبان‌های عربی و انگلیسی.
ـ درود و سلام به خانواده‌های مجاهد و مقاوم حسینی.

 پایی که جاماند روایت یک تخریبچی از اسارت

 


به گزارش نامه به نقل از رجانیوز، سردار بهمن کارگر رئیس جدید بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس با اعلام این خبر گفت: از امسال معرفی کتاب منتخب حوزه ادبیات دفاع مقدس را در دستور کار گذاشته‌ایم و قرار است هم زمان با این ایام اثر برتر معرفی ‌کنیم که امسال کتاب «پایی که جا ماند» را به عنوان برترین کتاب انتخاب کرده‌ایم.

مقام معظم رهبری اخیرا بر این کتاب دست نوشته‌ای نگاشته‌اند و با بیان اینکه تاکنون هیچ کتابی نخوانده و هیچ سخنی نشنیده‌ام که صحنه های اسارت مردان ما در چنگال نامردمان بعثی عراق را آنچنان که در این کتاب آمده است به تصویر کشیده باشد، افزوده‌اند: « این یک روایت استثنایی از حوادث تکان دهنده‌ای است که از سویی صبر و پایداری و عظمت روحی جوانمردان ما را، و از سویی دیگر پستی و خباثت و قساوت نظامیان و گماشتگان صدام را، جزء به جزء و کلمه به کلمه در برابر چشم و دل خواننده می‌گذارد و او را مبهوت می‌کند. احساس خواننده از یک سو شگفتی و تحسین و احساس عزت است، و از سویی دیگر غم و خشم و نفرت.… درود و سلام به خانواده‌های مجاهد و مقاوم حسینی».

«پایی که جا ماند» شامل ۱۹۸ خاطره از سید ناصر حسینی پور است. او در این کتاب به خاطرات اسارت چندین ‌ساله‌اش در اردوگاه‌های عراقی، می‌‌پردازد.

 



کتابی که در کمتر از سه ماه به چاپ نوزدهم رسید؛
دل‌تان را به «پایی که جا ماند» بسپارید
چند نظامی جدید آمدند. یکی از آنها با پوتین به صورتم خاک پاشید. چشمانم پر از خاک شد. دلم می‌خواست دست‌هایم باز بود تا چشمهایم را بمالم. کلمات و جملاتی بین آنها رد و بدل می‌شد که در ذهنم مانده. فحش‌ها و توهین‌هایی که روزهای بعد در العماره و بغداد زیاد شنیدم.
گروه فرهنگی- محمد رضا شهبازی: عراقی ها او را به‌عنوان پیک شهید سردار علی هاشمی معرفی کرده بودند و این یعنی آغاز شکنجه های دردآور برای به‌دست آوردن اطلاعات؛ آن هم روی نوجوان 16 ساله ای که یک پایش هم قطع شده بود. بعد او یک ماه در بیمارستان بستری کردند تا حالش بهتر شود و سپس به پادگان صلاح‌الدین بردند، محلی که در آن حدود 22 هزار اسیر مفقود الاثر ایرانی که نام‌شان در فهرست صلیب سرخ ثبت نشده بود، به‌صورت مخفیانه نگهداری می شدند.
در این پادگان که در 15 کیلومتری تکریت قرار داشت، از یک اردوگاه 4500 نفری، 320 نفر به شهادت رسیدند که عراق پس از آزادی اسرا، هرگز نپذیرفت که این افراد در گروه اسرای ایرانی قرار داشتند.
در روزهای اسارت در پادگان صلاح‌الدین، با صفحه‌های آخر کتاب‌های مرتبط با سازمان مجاهدین خلق که برای مطالعه در اختیارش قرار می‌دادند، دفترچه یادداشت درست کرد و حوادث روزانه را با کدگذاری روی آنها نوشت. البته از کاغذ سیگار و حاشیه‌های روزنامه‌های القادسیه و الجمهوریه استفاده کرد. سپس این یادداشت‌ها را در یک عصا و اسامی 780 اسیر ایرانی کمپی که در آن بود را در عصای دیگرش جاسازی کرد و در روز آزادی (22 تیر 1369) به ایران آورد.
این ماجرای ثبت خاطراتی است که بعدها با عنوان «پایی که جا ماند» منتشر شد و این روزها چاپ نوزدهمش در دست افراد اهل مطالعه است.
کتاب "پایی که جا ماند"، نوشته سید ناصر حسینی‌پور است که دی ماه سال گذشته رونمایی شد. رسیدن به چاپ نوزدهم در طی سه ماه نشان دهنده گیرایی و جذابیت این کتاب برای مخاطب است اما این، همه‌ی ویژگی های منحصر به‌فرد این کتاب نیست.

راوی اتفاق‌های روزانه در پایان همان شب می نوشته است و این یعنی ذکر دقیق جزئیات و اتفاق‌ها. از طرفی همین نگارش روزانه و در دل حوادث موجب شده است تا روایت کتاب از گرما و احساس خاصی برخوردار باشد. مثلا دیوار نوشته های اردوگاه هم در کتاب از قلم نیفتاده است و نگهبان‌ها به صورت مختصر توصیف شده اند.
نکته دیگر این است که بر خلاف اکثر خاطرات اسارت که از بازداشتگاه ها شروع می شود، این کتاب نحوه اسارت راوی و همچنین نوع برخورد عراقی ها با او را نیز بیان می کند. شرح مکالمه و حتی مجادله های صورت گرفته میان او و بازجوهای عراقی یکی دیگر از امتیازهای این کتاب است. بیان اعترافهای سربازان عراقی درباره جنگ و ناحق بودن‌شان نیز در کتاب آمده است و طبیعتا بیان سفاکی های افسران عراقی و پای‌مردی اسیران ایرانی هم در کتاب به چشم می خورد.
کابل، باتوم، شلنگ و چوب خیزران، اسکان در توالت خیس و نجس، فروکردن سر درون توالت برای خوردن مدفوع، کندن ریش با انبر، خوابیدن روی زمین داغ، بیهوشی از تشنگی، بستن آب و مکیدن لوله خالی برای یک قطره آب، سوزاندن ابرو، سیلی زدن به گوش هم‌دیگر، قضای حاجت در داخل خوابگاه از شدت فشار وقتی که نمی‌گذارند بچه‌ها به دستشویی بروند، ادار کردن روی سر بچه‌ها، شهید شدن از شدت تشنگی و گرسنگی، پاشیدن آب جوش به صورت، برهنه کامل نشستن زیر آفتاب و جلوی چشم دیگر اسرا و نگهبان‌ها، کتک خوردن داخل گونی، انداختن داخل کانال فاضلاب و خوراندن تاید به بچه ها؛ برخی از شکنجه‌ها و آزار و اذیت‌های نگهبان‌های عراقی است.
اگر فکر می کنید درباره دوران اسارت رزمنده های ایرانی در عراق چیز زیادی می دانید، این کتاب را از دست ندهید تا نظرتان تغییر کند. البته شاید حسینی پور تیر آخر را همان اول کتاب زده باشد. تیری که مرتضی سرهنگی مدیر دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری از نشستن آن به هدف در اولین برخوردش با کتاب خبر می دهد:
«یک روز وقتی به دفتر کارم رسیدم، نگاهم به میزی افتاد که دو جزوه قطور روی آن گذاشته شده بود، اول ناراحت شدم که در شلوغی کارها، این دیگر چیست؟ بعد از دقایقی آن را ورق زدم و رسیدم به تقدیمیه کتاب، همان‌جا ماندم و تا چند روز جلوتر نرفتم. وقتی دیدم این کتاب به کسی تقدیم شده که شکنجه‌گر این آزاده بوده است، اولین چیزی که به ذهنم رسید، این بود که این شخص برای اسارتش و به تبع آن برای جنگیدنش، معنای عالی قائل بوده است. تا مدت‌ها من و این متن مانده بودیم و به هم نگاه می‌کردیم تا اینکه خواندن آن را شروع کردم و یک ماه طول کشید.»
آن چند خط که این‌طور یک ماه سرهنگی را معطل کرد این بود: «این کتاب را به "ولید فرحان" خشن‌ترین گروهبان بعث عراق تقدیم می‌کنم! نمی‌دانم شاید در جنگ‌های خلیج فارس توسط بوش پدر یا بوش پسر کشته شده باشد. شاید هم هنوز زنده باشد. مردی که اعمال حاکمانش باعث نفرین ابدی سرزمینش شد. مردی که مرا سال‌ها در همسایگی حرم مطهر جدم شکنجه کرد. مردی که هر وقت اذیتم می‌کرد، نگهبان شیعه عراقی، علی جار الله در گوشه‌ای می‌نگریست و می‌گریست. شاید اکنون فرحان شرمنده باشد. با عشق فراوان این کتاب را به او تقدیم می‌کنم، به خاطر آن همه زیبایی که با اعمالش آفرید و آنچه بر من گذشت جز زیبایی نبود.»
بخش‌هایی از کتاب
در حالی که سرم پایین بود، کنارم نشست، موهایم را گرفت و سرم را بالا آورد؛ چنان به صورتم زل زد، احساس کردم اولین بار است ایرانی می‌بیند. بیشتر نظامیان از همان لحظه اول اسارتم اطرافم ایستاده بودند و نمی‌رفتند. زیاد که می‌ماندند، با تشر یکی از فرماندهان و یا افسران ارشدشان آن جا را ترک می‌کردند. چند نظامی جدید آمدند. یکی از آنها با پوتین به صورتم خاک پاشید. چشمانم پر از خاک شد. دلم می‌خواست دست‌هایم باز بود تا چشمهایم را بمالم. کلمات و جملاتی بین آنها رد و بدل می‌شد که در ذهنم مانده. فحش‌ها و توهین‌هایی که روزهای بعد در العماره و بغداد زیاد شنیدم. یکی‌شان که آدم میان سالی بود گفت: لعنه الله علیکم ایها الایرانیون المجوس. دیگری گفت: الایرانیون اعداء العرب. دیگر افسر عراقی که مودب تر از بقیه به نظر می‌رسید، گفت: لیش اجیت للحرب؟ (چرا اومدی جبهه؟) بعد که جوابی از من نشنید، گفت: اقتلک؟ (بکشمت؟) آنها با حرف‌هایی که زدند، خودشان را تخلیه کردند.
*
دستش را به طرفم دراز کرد تا ساعتم را بگیرد. ساعت را که درآوردم، انداختمش توی آب! عاقبت این کار را می‌دانستم. برایم سخت بود ساعت مچی برادر شهیدم روی دست کسانی باشد که قاتلان او بودند... حق داشت عصبانی شود، این کار او را عصبانی کرد که با لگد به چانه‌ام کوبید و با قنداق اسلحه‌اش به کتفم زد. به صورتم تف انداخت، احساس کردم عقده‌اش کمی خالی شد.
*
یکی از آنها که پرچم عراق دستش بود، کنارم حاضر شد. آدم عصبی به نظر می‌رسید، تکه کلامش «کلّکم مجوس و الخمینیون اعداء العرب» بود، چند بار با چوب پرچم به سرم کوبید. از حالاتش پیدا بود که تعادل روانی ندارد. از من که دور شد حدود 10، 15 متر پشت سرم، کنار جنازه یکی از شهدا وسط جاده بود،‌ ایستاد. جنازه از پشت به زمین افتاده بود. نظامی سیاه سوخته عراقی کنار جنازه ایستاد و یک دفعه چوب پرچم عراق را به پایین جناق سینه شهید کوبید، طوری که چوب پرچم درون شکم شهید فرو رفت. آرزو می‌کردم بمیرم و زنده نباشم. نظامی عراقی برمی‌گشت، به من خیره می‌شد و مرتب تکرار می‌کرد: اینجا جای پرچم عراقه!
*
نگهبان زندان با گاز انبر مقداری از محاسنش را کنده بود... اما وقتی حرف می‌زد عراقی‌ها را تا استخوان می‌سوزاند. پاسدار بود و حاضر نبود تحت هیچ شرایطی پاسدار بودنش را به خاطر مصلحت کتمان کند. معاون زندان که ستوان یکم بود به او گفت: انت حرس الخمینی؟ احمد سعیدی در جوابش گفت: بله من پاسدار خمینی‌ام! ستوان که حرف‌هایش را فاضل ترجمه می‌کرد، گفت: هنوز هم با این وضعیتی که داری به خمینی پای‌بندی؟ در جواب ستوان گفت: هر کس رهبر خودشو دوست داره. یعنی شما می‌خواید بگید صدام رو دوست ندارید، اسارت عقیده رو عوض نمی‌کنه، عقیده رو محکم می‌کنه!
*
کتاب «پایی که جا ماند» در قطع رقعی و 768 صفحه با شمارگان 2500 نسخه و بهای 140 هزار ریال از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شده است.
آدرس فروشگاه مرکزی انتشارات سوره مهر: تهران - خیابان حافظ - خیابان سمیه - بین نجات اللهی و حافظ - جنب خانه عکاسان حوزه هنری/ تلفن: 2-88949791

 پایی که جاماند روایت یک تخریبچی از اسارت

 



روایتی خواندنی از دیدار نویسنده کتاب «پایی که جاماند» با رهبر انقلاب
بعضی از دوستان سیدناصر اسم خانواده‌ی او را گذاشته اند ۵+۱! چون در زمان جنگ ۵ برادر از این خانواده هم زمان در جبهه بودند به علاوه پدرشان. از آن ۵ نفر سید هدایت‌الله شهید می‌شود. سیدناصر اسیر و مجروح و دو برادر دیگر هم مجروح.
مشرق- فکر می‌کردم مثلا قرار است چه اتفاقی داخل جلسه بیفتد؟ اینکه بگویند کتاب خوب بود؟ بگویند آفرین که خاطراتتان را نوشتید و یک گوشه تاریخ را روشن کردید؟
نه! اصل ماجرا چیز دیگری است. رهبر انقلاب درکنار هزاران مسأله خرد و کلان، پیش از برگزاری اجلاس غیر متعهدها در تهران، نوشته‌ای بر حاشیه یک کتاب دیگر از کتاب‌های دفاع مقدس نوشتند و بنابراین، بلافاصله بعد از برگزاری تعداد زیادی دیدار با رؤسای کشورهای مختلف شرکت‌کننده در اجلاس غیر متعهدها، در اولین فرصت، از سیدناصر حسینی‌پور دعوت شد تا از کتاب خاطرات اسارت او تجلیل شود؛ از کتاب او، خود او، خانواده‌ی او و همه‌ی اینها با اقامه‌ی نماز ظهر و عصر به امامت آقا همراه بود. اصل متن و حاشیه همین است و عاقل را یک اشاره بس است.

قبل از دیدار البته جلسه‌ی دیگری برگزار شد با حضور خود سیدناصر حسینی‌پور و خانواده‌ی محترمشان. علیرضا مختارپور، دکتر مجتبی رحماندوست، سردار رحیم صفوی مشاور عالی نظامی رهبر انقلاب، حجت‌الاسلام رحیمیان نماینده ولی‌فقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران، حجت‌الاسلام ابوترابی فرد نماینده و نایب رئیس مجلس شورای اسلامی و محسن مؤمنی رئیس حوزه هنری. 
جلسه در اتاقی ساده و سفید رنگ برگزار شد و حضرات دور هم روی ۹ صندلی نشستند و هرکدام نکته‌ای گفتند و البته آقایان مختارپور و رحماندوست بیشترین نکات را درباره کتاب. مختارپور گفت این پنجاه و دومین کتابی است که آقا درباره‌اش به صورت عمومی حرفی زده‌اند و نوشته‌ای دارند و اگر قرآن و نهج البلاغه و ادعیه و بعضی کتب تاریخی و همچنین کتابهایی که از بابت نکته‌ای معرفی شده‌اند را کنار بگذاریم، ایشان حدود ۳۰ کتاب را توصیه کرده‌اند برای خواندن که همگی در باره جهاد مقدس ماست. نکات آقای رحماندوست هم جالب بود.



 پایی که جاماند روایت یک تخریبچی از اسارت

 



سید ناصر حسینی‌پور از ۱۴ سالگی رفته جنگ و در ۱۶ سالگی مجروح و اسیر شده و نزدیک به سه سال اسیر بوده. در این دوران پایش را آنجا گذاشته و عوضش ۲۳ صفحه یادداشت خلاصه و رمزی از خاطرات اردوگاه با خودش آورده. ظاهراً معامله‌ی خوبی نیست ولی بعد از اینکه طی مدت بیش از ۱۰ سال نوشتن خاطرات را از همان ۲۳ صفحه و البته آنچه در حافظه مانده بود و آنچه دیگران یادآوری کردند، تمام کرد و کتاب «پایی که جا ماند» در بیش از ۷۰۰ صفحه به جا ماند... نمی دانم، به عنوان یک مخاطب فکر می‌کنم شاید ارزشش را داشت!

آنچه رهبر انقلاب در پایان این کتاب نوشته‌اند زودتر از این جلسه لو رفته بود و روزنامه‌ها و خبرگزاری‌ها کار کرده بودند. حالا بعضی نگران بودند که دیگر چه محتوایی باقی مانده برای این جلسه که بخواهد منتشر بشود و من هنوز فکر می‌کنم مهمترین نکته این جلسه خود جلسه است. «دیدار و تجلیل از نویسنده کتاب پایی که جاماند و خانواده مجاهد او«.
این خبر می‌تواند تیترِیک حتی مطبوعات خارجی باشد. مهمترین فراز این یادداشت کوتاه هم این جمله است: «... این یک روایت استثنایی از حوادث تکان دهنده‌ای است که از سویی صبر و پایداری و عظمت روحی جوانمردان ما را و از سویی دیگر پستی و خباثت و قساوت نظامیان و گماشتگان صدام را جزء به جزء و کلمه به کلمه در برابر چشم خواننده می‌گذارد و او را مبهوت می‌کند.«...

آخر همین جلسه‌ی ابتدایی سیدناصر گفت: من دیده‌بان بودم و همیشه عراقی‌ها را از دور می‌دیدم. وقتی اسیر شدم هم تصمیم گرفتم دیده‌بان باقی بمانم این بار اما از نزدیک.
تقدیمیه این کتاب هم در نوع خودش جالب است. سیدناصر کتاب را تقدیم کرده به ولید فرحان سرنگهبان اردوگاه ۱۶ تکریت که شکنجه‌گرش بوده: با عشق فراوان این کتاب را به او تقدیم می‌کنم. به خاطر آن همه زیبایی‌هایی که با اعمالش آفرید. و آنچه بر من گذشت جز زیبایی نبود. و ما رایت الا جمیلا.
همین تقدیمیه آدم را شیفته خواندن کتاب می‌کند.

رفتیم داخل بیت و در صفهای نماز منتظر آمدن آقا شدیم. دو برادر دیگر سید ناصر هم بودند. بعضی از دوستان سیدناصر اسم خانواده‌ی او را گذاشته اند ۵+۱! چون در زمان جنگ ۵ برادر از این خانواده هم زمان در جبهه بودند به علاوه پدرشان. از آن ۵ نفر سید هدایت‌الله شهید می‌شود. سیدناصر اسیر و مجروح و دو برادر دیگر هم مجروح. یکی از برادرها هم طعم مبارزه و زندان را در زمان شاه چشیده بود. سیدناصر تخریب‌چی و دیده‌بان بوده و برادر بزرگشان فرمانده گردان و دیگری مسوول اطلاعات و یکی تک تیرانداز و ... خلاصه خودشان یک گردان بودند این ۵+۱.
همسرش هم آمده بود و سه بچه‌اش. دخترش کوچک بود و بغل مادر. گاهی هم صدایی به گریه بلند می‌کرد. چهره سیدناصر و برادرهایش بشاش بود. سیدناصر هیچ وقت فکر نمی‌کرد آن چند صفحه و این خاطرات او را برساند به اینجا.

آقا که آمدند سلام و علیک مختصری با جمع کردند و نماز شروع شد. معمولاً بین دو نماز هم بدون توجه به مأمومین، تعقیبات می‌خوانند؛ اما بین دو نماز برگشتند و ته صف‌ها را نگاه کردند، همانجا که صدای بچه کوچکی گاهی به گریه بلند می‌شد. این توجه آقا به بچه‌های کوچک برای من البته تازگی نداشت.

 پایی که جاماند روایت یک تخریبچی از اسارت

 




بعد از نماز رفتیم در اتاق کناری نشستیم. رهبر انقلاب که وارد شدند، یک راست رفتند به طرف سید ناصر. او را قبلا ندیده بودند ولی شاید همان یکی دو قدمی که سید ناصر به سمت آقا برداشت آن هم لنگان با آن پای مصنوعی میزبان را هوشیار کرده بود که اصلی‌ترین مهمان کیست. سید ناصر یک راست رفت در بغل رهبر. او دست رهبر را می‌جست برای بوسیدن و رهبر صورت او را. سیدناصر را نزدیک یک دقیقه در آغوش نگه داشتند و در این موقع اشک ریختن همسر سید ناصر دیدنی بود. 
بعد هم آقا با برادرها و بقیه خانواده سلام و علیک کردند و همه نشستند.
»این کارهایی که از روی ایمان انجام می شود مثل خشت‌های اولیه محکمی است که بنا را نگه می‌دارد. ممکن است این سنگ‌های زیرین دیده هم نشود ولی اثر استحکامش هست. ذره ذره کارها و مقاومت‌های شما در آن لحظات سخت مثل قطره خونی در کالبد جمهوری اسلامی بوده و آن را زنده نگه داشته است. حالا دیگران ببینند یا نبینند، بدانند یا ندانند«.
آقا این حرف‌ها را برای اتفاقات دوران اسارت گفتند و بعد احساس کردند این حرفها برای جمع کمی بی‌مقدمه بوده. شروع کردند و ماجرای کتاب و ماجرای سیدناصر را تعریف کردن. و جمع که شاید بعضی‌شان کتاب را نخوانده بودند گوش می‌دادند.
بعد هم از خانواده پرسیدند و پدر و مادر و خواهر و برادرهای سید ناصر. 
آقا در آن دست‌نوشته دو نکته بعد از مطلب نوشته بودند به عنوان کارهای لازم که پیگیری شود یکی اینکه: «درود و سلام به خانواده مجاهد و مقاوم حسینی» که با برگزاری این جلسه انجام شد و دیگری: «ترجمه سلیس به زبان‌های عربی و انگلیسی» که در این جلسه هم تاکید دوباره کردند که: «بسیار کتاب خوبی است این کتاب و باید ترجمه شود تا بخوانند عرب‌ها و غیرعرب‌ها». و شنیدم که محسن مومنی گفت ترجمه کتاب در حال انجام است.

وسط جلسه دکتر ولایتی هم با یک سلام بلند آمد و نشست. رهبر انقلاب هم جواب سلامش را دادند و انگار که با دیدن او یاد مطلبی افتاده باشند، گفتند: «صدام با ما ۸ سال جنگید و آن همه فاجعه درست کرد. داخل زندان‌ها هم اینجور برخورد کرد که در این کتاب می‌خوانید. بعد از یک مدتی قدرتی خارجی یعنی آمریکا به او حمله کرد ولی ما حتی یک گلوله به ضرر صدام شلیک نکردیم چون دشمن او استکبار آمریکا بود. ما جلسه گذاشتیم و به همه ابلاغ کردم تا وقتی این دو با هم مشغول جنگ هستند ما وارد قضیه نمی شویم و به آمریکا کمکی نمی‌کنیم. با اینکه ما از صدام دل خوشی نداشتیم و نبود و نابودی او برای ما هم خوشایند بود ولی ما اصولی داریم که از آن عدول نمی‌کنیم؛ عدم همراهی با استکبار یکی از این اصول است. حالا مقایسه کنید آن رفتار ایران را با رفتار بعضی‌ها که مدعی هستند ولی با آمریکا و صهیونیستها همراه می‌شوند و علیه ملت‌های منطقه می‌جنگند. اینجا معلوم می‌شود اصولی یعنی چه و اصول‌گرا یعنی کی.
دکتر ولایتی داشت حظ می‌کرد. فضا کاملا جنبش غیر متعهدی شد!

رهبر انقلاب یک مجلد قرآن نفیس به سیدناصر هدیه دادند در آخر جلسه و هدایایی هم به همسر و بچه های سیدناصر. جلسه تمام شد دوباره با اشک و لبخند مثل شروع آن و آقا یکی از کتاب‌ها را برای همسر سیدناصر امضا کردند. هرچند حرف‌های مهمی در جلسه زده شد ولی من هنوز معتقدم شاید برگزاری خود این جلسه مهمتر از حرف‌هایش بود.

آنچه از کتاب «پایی که جا ماند» بر می‌آید روایت صادقانه‌ی سیدناصر حسینی‌پور است که هیچ ادعایی در نویسندگی ندارد. از رفقا شنیدم که به شوخی از سیدناصر پرسیده‌اند چرا شهید نشده است و او رندانه جواب داده بود: چون به دو چیز دل بسته بودم؛ یکی دوربین دیده‌بانی‌ام و دیگری یادداشت‌های روزانه‌ام. او اکنون در دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی کارمند میز ادبیات مقاومت بخش جنگ نرم شده است و جالب اینکه در سفری که همراه سعید جلیلی به عراق رفته بود از مسئولین عراقی خواسته بود اگر در اسناد استخبارات دفترچه خاطرات او در دوران جنگ (که هنگام اسارت به دست بعثی‌ها افتاد) را پیدا کردند، به او برگردانند.
به رفقا گفتم این مرد یک نویسنده است و خودش خبر ندارد. کسی که به نوشته‌هایش دل می‌بندد و بعد از سال‌ها امید دارد بخش گم‌شده‌ی آن را در اسناد استخبارات بیابد، یک نویسنده‌ی تمام عیار است، هرچند خودش خبر نداشته باشد. 
دور نخواهد بود که از او آثار دیگری هم ببینیم. شاید از یادداشت‌هایی که امید پیدا شدنش را دارد

مهدی قزلی/ khamenei.ir

 پایی که جاماند روایت یک تخریبچی از اسارت

 



نویسنده کتاب خواندنی «پایی که جا ماند» در خبرگزاری فارسزیارت ‌عاشورایی که مانع رفتنمان به کربلا شد/گروه 5+1 را در دفاع مقدس تشکیل دادیمخبرگزاری فارس: زیارت ‌عاشورایی که مانع رفتنمان به کربلا شد/گروه 5+1 را در دفاع مقدس تشکیل دادیم
خبرگزاری فارس: سیدناصر حسینی‌پور گفت: زمانی که در آستانه آزادی بودیم من و همراهانم را به خاطر خواندن زیارت عاشورا به کربلا نبردند. افسر استخباراتی به ما گفت: با خواندن زیارت عاشورا آرزوی زیارت قبر حسین(ع) را به گور خواهید برد.
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، مصاحبه با سیدناصر حسینی‌پور سهل ممتنع است؛ آسان از این لحاظ که حافظه بسیار خوبی دارد و بعد از گذشت این همه از اسارت هنوز خاطرات خود را با ریزترین جزئیات به خاطر می‌آورد. سخت از این جهت که محافظه‌کار است و نسبت به مصاحبه‌های خود بسیار حساس. هنوز هم بعد از گذشت دو دهه تحشیه‌نویسی می‌کند و یادداشت‌نویسی را به یک سنت در زندگی خود تبدیل کرده است. حسینی‌پور بعد از مصاحبه اصرار داشت که متن مصاحبه را پیش از انتشار بخواند و این کار را انجام داد و با دقت تمام متن را بار دیگر بازنویسی کرد. او هنوز هم به مانند یادداشت‌های زندان با مداد در حاشیه کاغذها می‌نویسد و این کار را با وسواس فراوانی انجام می‌دهد.

مصاحبه با سید ناصر حسینی‌پور به مناسبت سالروز آزادی اسرا از عراق انجام شد که با اندکی تاخیر از نظر می‌گذرانید:   

 

* متاسفانه من قدر عصای خود را ندانستم/ التماس کردم تا به جبهه اعزام شدم

 

به عنوان اولین سوال آیا هنوز آن عصایی را که به شما کمک کرد تا یادداشت‌های خود را داخل لوله‌ آن مخفی کنید تا با خود به ایران بیاورید را نگه داشته‌اید؟

این عصار را پس از ورود به ایران، تا سال 1372 به همراه داشتم. در این سال پای یکی از پسرعموهای من حین بازی فوتبال شکست و من عصا را به او امانت دادم. فکر می‌کردم از این عصا نگهداری خواهد کرد و خوب که شد به من پس خواهد داد اما در سال 1380 که عصا از وی خواستم، متوجه شدم که وی عصا را گم کرده و هر چه گشتیم نتوانستیم اثری از آن پیدا کنیم.

متاسفانه من قدر این عصا را ندانستم. این عصا یادآور خاطرات زیادی برای من بود و من در بازگشت از عراق در یک لنگه این عصا نام 780 نفر از کسانی را که در زندان‌های مخفی عراق بودند، مخفی کرده بودم تا تحویل مقامات هلال احمر ایران بدهم. در لنگه دیگر این عصا نیز رمزها و کدهایی را که هر کدام گرا و آدرس خاطره‌ای خاص بود، نگهداری کرده بودم. کدها و رمزهایی روز نوشت و که طبق ایام هفته نوشته شده بود. بیشتر اسم‌ها و نکاتی را که احتمال می‌دادم فراموشم شوند، در این دفترچه کوچک جیبی نوشته بودم. دوست داشتم از زندان عراق که آزاد شدم، این دفترچه کوچک جیبی را به عنوان یادگاری داشته باشم. 

 

 پایی که جاماند روایت یک تخریبچی از اسارت

 


آقای حسینی‌پور عکس‌هایی که از شما قبل از اسارت دیده می‌شوند بسیار جوان هستند و در کتاب هم اشاره کرده‌اید که از مکانی به غیر از محل زندگی خود به جبهه اعزام شده‌اید. چگونه توانستید با آن سن کم و در 14 سالگی به جبهه اعزام شوید؟

تلاش من از شهرستان محل سکونتم شهر گچساران از توابع استان کهکیلویه و بویراحمد، برای رفتن به جبهه بی‌فایده بود. هر چه شناسنامه جعل کردم و هر راهی را که ممکن بود امتحان کردم اما نتوانستم به جبهه بروم. من بارها غیبت‌های یک ماهه یا بیشتر از خانه داشتم. در همان دوران برای اینکه امورات خود را بگذرانم در نانوایی هم کار می‌کردم و کارهای نیمه وقت انجام می‌دادم تا پولی پس‌انداز کنم و به دیگر شهرها و استان ها‌ی همجوار بروم تا شاید برای رفتن به جبهه ثبت نامم کنند. به شهرهای دهدشت، بهبهان، نورآباد و شیراز رفتم شاید ثبت نامم کنند، موفق نشدم.  سماجت بسیاری به خرج دادم تا اینکه سرانجام از طریق یاسوج به جبهه اعزام شدم.   

آن وقت آنجا ممنوعیتی برای شما قائل نشدند؟

من آنجا زیاد التماس کردم و دست فرمانده‌ای به نام نوربخش را بوسیدم. دستش را که بوسیدم و زیاد گریه کردم از نظر روحی به هم ریخت. دستم را گرفت و مرا برد پیش مسئول اعزام نیروی بسیج و گفت: این سید رو با مسئولیت من ثبت نام کن. این را که گفت به تمام آرزوهایم رسیده بودم. فکر می‌کردم دارم خواب می‌بینم. 

 

* به ما(پدرم و برادرانم) می‌گفتند گروه  1+ 5

 

 پایی که جاماند روایت یک تخریبچی از اسارت

 


آقای نوربخش هنوز در قید حیات هستند؟

بله این فرمانده در قید حیات است و برادر دو شهید هستند. البته من از چند سال پیش با وی آشنایی داشتم. از سن دوازده سالگی که به اردوهای دانش‌آموزی به یاسوج  می‌رفتم همیشه فعال بودم و در مرکز توجه او بودم. این ارتباط من با نیت برقرار شده بود و همیشه دوست داشتم چنان فعال باشم که دل او را بدست آورم و نهایتا از این ارتباط استفاده کنم و بالاخره همین طور شد و  در سال 1365 توانستم از این ارتباط بهره ببرم و با توصیه او  به جبهه اعزام شوم.

سوالی هم در مورد خانواده شما، چه شد که از خانواده شما 6 نفر به جبهه رفتند و این شاید یکی از موارد نادر باشد که در دوران دفاع مقدس اتفاق افتاده باشد؟

پدرم و پنج تن از فرزندانش در جبهه حضور داشتند و هر یک در
  • محمدرضا گلشن زاده
  • ۰
  • ۰

ویژگی های یک کتاب خوب

درست بخوانیم

اگرزیاد درس بخوانید، اما درست نخوانید،یعنی زمان را کشته اید! درست درس خواندن مساوی خواهد بود با حداکثر استفاده از زمان موجود، واین یعنی بهره وری ساعات مطالعه. اگر نمیتوانید از ساعات مطالعه خود استفاده مطلوب راببرید، باید به دنبال عوامل و دلایل آن بگردید وهیچ دلیلی نباید موجب فرارشما ازاین واقعیت شود، چراکه عملا زمان شما بدون استفاده ی مفید تلف خواهد شد.

* درست درس خواندن یا مطالعه ی بهینه، یعنی استفاده کامل از زمان موجود برای درک و فهم مطالب.

 

خروج از بن بست افزایش ساعات

گاه دانش آموزان به قدری درباره ی افزایش ساعات مطالعه اصرار و تمرکز دارند که مساله مهمتراستفاده بهینه ازساعات مطالعه به فراموشی سپرده می شود. یادتان باشدکه شما درمسابقه ی رکوردگیری افزایش ساعات شرکت نکرده اید و این که کسی ساعات بیشتری راصرف مطالعه کند، لزوما به معنای پیشرفت نخواهد بود.

افزایش ساعات مطالعه باید روندی تدریجی ومنطقی داشته باشد و درکنارآن باید نحوه ی استفاده مطلوب وبهینه اززمان نیز موردتوجه جدی باشد. هستند دانش آموزانی که روزانه 5-4 ساعت مطالعه می کنند ولی به اندازه یک ساعت استفاده می برند و درمقابل دانش آموزانی که یک ساعت مطالعه می کنند ولی ازهمه ی آنها کاملا بهره می گیرند. بنابراین هنردرس خواندن شما به زیاد خواندن نیست واگر دانش آموزی به این نکته توجه نکند ممکن است دچار خود فریبی شود.

* اگرافزایش ساعات مطالعه مهم است، استفاده بهینه ازاین ساعات مهمتراست.

 

راه هایی برای بهتر مطالعه کردن

1- در معانى کلماتى که براى نخستین بار به آن‏ها بر مى‏خورید دقت کنید. اگر معنی آن را نمیدانید همان زمان بهترین وقت براى رفتن به سراغ فرهنگ لغت است.

2- برخى افراد ترجیح مى‏دهند در سکوت مطالعه کنند و برخى در سروصدا. بعضى صندلى راحتى را مى‏پسندند و بعضى دراز کشیدن یا نشستن رسمى را. اصلاً وسواس به خرج ندهید و در هر حالتى که راحت‏تر هستید مطالعه خود را آغاز کنید.

3- اگر مکان مطالعه شما کمى آشفته و به هم ریخته است مرتب کردن آن را به نیم ساعت پس از مطالعه موکول کنید؛ چرا که در این صورت در حین مرتب کردن اتاق به مطالبى که مطالعه کرده‏اید فکر خواهید کرد و زمان مفیدى را از دست نخواهید داد.

4-  گاهى اوقات از مکان‏هاى استثنایى و هیجان‏انگیز استفاده کنید تا مطلبى که مطالعه مى‏کنید همراه آن خاطره در ذهن شما ماندگار شود؛ مثلاً در یک مکان تاریخى و قدیمى به تفکر و مطالعه در مورد مطلب مورد علاقه خود بپردازید.

5- اگر امکان داشته باشد موضوع مورد مطالعه شما با مکانى که انتخاب مى‏کنید هماهنگى و سنخیت داشته باشد، به افزایش بهره‏ورى شما کمک بسیار مى‏کند. این هماهنگى همچنین شامل وجود ابزار و لوازم مورد نیاز نیز مى‏شود.

6-  قبل از انتخاب محل مطالعه خود، چند خصوصیت عمده و ایده‏آل براى مکان مطالعه در ذهن خود لیست کنید تا راحت‏تر بتوانید آن را بیابید .

7- هیچ‏گاه مطالعه خود را به حضور در مکان خاصى مشروط نکنید؛ زیرا در این صورت بهانه‏اى مى‏یابید که در سایر مکان‏ها از مطالعه فرار کنید. به یاد داشته باشید که در حقیقت "مکان مطالعه جایى است که شما هستید."

8- دقت کنید میزان نور، دماى محیط، فرم صندلى و سایر شرایط در مکان مطالعه شما به گونه‏اى نباشد که شما را خواب آلوده کند.

  • محمدرضا گلشن زاده
  • ۰
  • ۰

بهترین کتاب برای شروع کتاب خوانی چیست؟

خیلی وقتا شده که تصمیم گرفتم کتابخوان حرفه ای بشم ولی نمیدونستم که چه کتابی بخونم. برای همین میرفتم سراغ کتاب هایی که نخونده بودم و یک کتاب انتخاب میکردم و شروع میکردم به خوندن اون.

اما خیلی اوقات از خوندن اون کتاب لذت نمی بردم و همش به خودم میگفتم که من که از این کتاب لذت نمیبرم، چرا خوندن این کتاب رو ادامه بدم؟

و همین جمله باعث می شد که کتاب رو بذارم کنار.

و حالا خودم رو جای یک نفر میذارم که تازه میخواد کلا کتابخوانی رو شروع کنه، اگه این شخص یک کتاب رو شروع کنه به خوندن و از اون لذت نبره، دیگه کتاب نمیخونه.

یکی از دوستام که زیاد اهل مطالعه نبود، برای شروع تصمیم به خوندن کتاب خشم و هیاهو گرفت و به گفته ی خودش: هیچ وقت این کتاب رو نخونید

اما اگر همین دوست من برای شروع کتابخوانی یک کتاب بهتر انتخاب کرده بود و کتاب خشم و هیاهو کتاب پنجم او بود، احتمالا به من میگفت که حتما این کتاب رو بخون چونکه خیلی کتاب قشنگیه.

خیلی از ما انگیزه ی اینکه کتابخوان بشیم رو داریم و خیلی از جمله های شبکه های اجتماعی و خیلی از برنامه های تلویزیون (و همینطور نمایشگاه کتاب) این انگیزه رو توی مردم ما ایجاد میکنند اما مردم ما همیشه به دوتا مشکل برمیخورن:

  1. این انگیزه زود از بین میره (احتمالا مرحله ی تبدیل یک تصمیم آنی مردم به عادت اون ها مشکل داره).

  2. کتابی که برای شروع انتخاب میکنند خوب نیست و نمیتونه اون روح اون هارو تسکین بده و به کتابخوانی مشتاق کنه.

برای مشکل اول مسابقات کتابخوانی زیادی برگزار میشه که با اینکه بازدهی کمی داره (برای افرادی مناسبه که به کتابخوانی علاقه دارن نه افرادی که کتابخوان نیستند)، ولی خب بالاخره یه تلاش هست.

اما برای مشکل دوم تصمیم خاصی گرفته نشده و جایی نیست که به افراد تازه کار کتاب خوب معرفی کنه تا این حس رو توی اون ها نگه داره.

حالا از شما میخوام که به افراد تازه کار یک راه نشون بدید تا بتونن از کتابی که انتخاب میکنن لذت ببرن و با شوق اون رو به انتها برسونن.

و یا اگر این کتاب خاصی در نظر دارید معرفی کنید تا تازه کار ها هم بتونن خوره کتاب بشن.

  • محمدرضا گلشن زاده